چند خلاصه از کتاب بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر را مشاهده بفرمایید :


خلاصه اول از : http://ashenai.blogfa.com/post-57.aspx


پیش گفتار (جنبش های اصلاحی اسلامی)

استاد مطهری ، ابتدا واژه "اصلاح" را در مقابل واژه افساد مطرح می کند و اینکه اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است . سپس جنبش های اصلاحی را در تاریخ اسلام نام می برد و می گوید جنبش هایی که داعیه اصلاح داشته اند یکسان نبوده اند و سپس سه نوع آنها را بیان می کند :

1)       برخی داعیه اصلاح داشته اند و واقعا هم مصلح بوده اند . از جمله قیام علویین در دوره اموی و عباسی .

2)       برخی برعکس اصلاح را بهانه قرار داده و افساد کرده اند . مثل جنبش بابک خرمدین .

3)       برخی دیگر هم در ابتدا جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شده اند . مثل قیام شعوبیه که در ابتدا ماهیتی اصلاحی داشت ولی بعدا انحرافاتی در آن پدید آمد .

البته از نظر     او ، سه نوع جنبش اصلاحی اسلامی هم وجود دارد :

1)       برخی فکری بودند . مثل نهضت غزالی.

2)       برخی اجتماعی بودند . مثل نهضت علویین یا نهضت سربداریان .

3)       برخی هم فکری و هم اجتماعی بودند . نهضت اخوان الصفا .

 

همه این نهضت ها ، اعم از فکری و عملی و اعم از پیشرو و ارتجاعی نیازمند بررسی و تحلیل است ؛ خصوصا درشرایطی که عده ای با سوء استفاده از وضع موجود ، این نهضت ها را دلبخواه ، تحلیل می کنند و در اختیار توده ناآگاه می گذارند .

اما از حدود نیمه دوم قرن 13 قمری به بعد ، یک جنبش اصلاحی در جهان اسلام آغاز شد  که به دنبال رکودی چند قرنی صورت گرفت و پیشاهنگان این رنسانس جهان اسلام ، عبارت بودند از :

سید جمال الدین اسدآبادی ، شیخ محمدعبده ، شیخ عبدالرحمان کواکبی  و اقبال لاهوری .

 

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ سلسله جنبان نهضت های اصلاحی

شهید مطهری ، سلسله جنبان نهضت های اصلاحی را در صد ساله اخیر ،" بدون تردید" سید جمال معرفی می کند . نهضت سید جمال ، هم فکری بود و هم اجتماعی . او طالب ایجاد رستاخیزی در اندیشه ونظامات زندگی مسلمانان بود . از جمله ویژگی های خاص سید جمال هم ، مسافرت های او به کشورهای مختلف و حتی عضویت در ارتش و بازدیدهایی از نزدیک بود و او این گونه بود که هم زمان و هم جهان خود را شناخت و هم با دردهای کشورهای اسلامی  آشنا شد . او دو درد مزمن را در جامعه اسلامی تشخیص داده بود ( استبداد داخلی و استعمار خارجی ) و راه مبارزه با آنها را هم ، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان در سیاست می دانست و برای عملی شدن آن ، کوشش فراوانی کرد . او برای تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقام شایسته گذشته ، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی در کالبد نیمه مرده مسلمانان را فوری و حیاتی می دانست . بدعت زدایی و خرافه شویی را هم  شرط این بازگشت می شمرد .

دو امتیاز بزرگی هم که سید جمال داشت ، این بود که : اولا چون از نزدیک با جامعه سنی و شیعه آشنا بود ، دوگانگی وضع روحانیت سنی و شیعه را به خوبی درک می کرد . می دانست که روحانیت سنی ، یک نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرت های استبدادی و استعماری ، قدرتی نیست . لذا سراغ آنها نمی رفت بلکه سراغ خود مردم می رفت . اما روحانیت شیعه ، نهادی مستقل و قدرتی ملی است که همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است .لذا سید در جامعه شیعه ، ابتدا به سراغ علما می رفت .

دومین امتیاز سید هم این بود که : با اینکه به اصطلاح مردی متجدد بود و با بیسوادی و عجز فنی و صنعتی مبارزه می کرد ولی متوجه خطرهای تجددگرایی های افراطی هم بود . او مسلمانان را دعوت به فراگیری علوم غربی می کرد ولی از اینکه به مکتب های غربی بپیوندند ، برحذر می داشت .

 

دردها و درمان های جامعه اسلامی از دید سید جمال

سید جمال ، پنج درد در جامعه اسلامی تشخیص داده بود و برای آنها درمان هایی هم پیشنهاد کرد :

1)       استبداد حکام

2)       جهالت توده مسلمان و عقب ماندگی از قافله علم و تمدن .

3)       نفوذ خرافات در اندیشه مسلمانان و دورافتادگی از اسلام نخستین .

4)       تفرقه میان مسلمانان ؛ به عناوین مذهبی و غیرمذهبی .

5)       نفوذ استعمار غربی .

 

و اما چاره های آن دردها :

1) مبارزه با خودکامگی مستبدان ، توسط مردم . کار اساسی هم آن است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی ، یک وظیفه شرعی و مذهبی است .

2) مجهز شدن به علوم و فنون جدید .

3) بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها .

4) ایمان و اعتماد به مکتب .

5) مبارزه با استمار خارجی ؛ اعم از سیاسی (دخالت در امور داخلی کشورهای اسلامی) ، اقتصادی (کسب امتیازات و غارت منابع جهان اسلام) و فرهنگی (فرهنگ زدایی از نظر فرهنگ اسلامی) .

6) اتحاد اسلام . ظاهرا ندای اتحاد اسلام  را در برابر غرب ، اولین بار سیدجمال بلند کرده است . البته منظور ، اتحاد مذهبی هم نبود (که غیر ممکن است ) بلکه اتحاد جبهه ای و سیاسی ؛ یعنی تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر . ص27

7) دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و غیرت اسلامی .

8) مبارزه با خودباختگی در برابر غرب ( اینکه مسلمانان سفرکرده به غرب در قرن 19 ، سخت مرعوب یا مجذوب غرب می شدند ) .

 

شیخ محمد عبده

پس از سید جمال ، شیخ محمد عبده ، دومین شخصیتی است که نامش به عنوان مصلح در جهان تسنن خصوصا جهان عرب ، برده می شود . او شاگرد و مرید سید بود . او هم در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصبات فرقه ای میانه خوشی نداشت ولی دو اختلاف نظر هم با سید داشت :

یکی اینکه سید ، انقلابی فکر می کرد و عبده ، طرفدار اصلاح تدریجی بود . دیگر اینکه سید ، مبارزه با استبداد و استعمار را در راس برنامه های خود قرار داده و معتقد بود که اول باید ریشه ام الفساد را کند و دور انداخت ولی عبده – لااقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سید در پاریس و بازگشت به مصر – معتقد بود که آموزش و تربیت دینی جامعه ، بر آموزش و پرورش سیاسی آنها و بر هر حرکت سیاسی تقدم دارد .

شیخ عبدالرحمان کواکبی

سومین قهرمان اصلاح در جهان سنی عرب بود که با استبداد ترکان عثمانی حاکم بر سوریه مبارزه کرد . مثل سید جمال ، آگاهی سیاسی را برای مسلمانان لازم می دانست و معتقد بود رژیم سیاسی حتی اگر مشروطه باشد ، به تنهایی تمی تواند جلوی استبداد را بگیرد بلکه شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و نظارت آنها بر کار حاکم لازم است . او نیز به همبستگی دین و سیاست ، سخت پایبند بود و مخصوصا دین اسلام را یک دین سیاسی می دانست و معتقد بود که توحید اسلام ، اگر درست فهمیده شود و مردم ، مفهوم حقیقی کلمه توحید ( لا اله الا الله ) را درک کنند ، به استوارترین سنگرهای ضداستبدادی دست می یابند .

در بخش بعدی بحث ، شهید مطهری سوالی مطرح می کند : علت افول اندیشه اصلاح در جهان عرب ( پس از سید جمال ، عبده و کواکبی ) و انحرافات پیش آمده ، چه بود ؟ در پاسخ هم او اعتقاد دارد که گرایش شدید مدعیان اصلاح ، به وهابیگری و گرفتاری در دایره تنگ اندیشه های محدود این مسلک و "سلفی گری" تا حد پیروی از ابن تیمیه حنبلی ، علت اصلی بود . در حقیقت ، بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلی گری – که قشری ترین مذاهب اسلامی است – تفسیر کردند .

اقبال لاهوری

مزیت های اقبال را شهید مطهری برمی شمارد :

شناخت فرهنگ غرب ، اعتقاد به اینکه فرهنگ غرب فاقد ایدئولوژی جامع انسانی است ، برخورداری از شخصیتی معنویت گرا و شاعری که شعرش را در خدمت اهداف اسلامی قرار داد ، او گرچه سنی مذهب بود ولی به اهل بیت ارادتی خاص داشت . او همچنین دغدغه ای همانند عبده داشت ؛ یعنی حل مشکلات مسلمانان بدون زیر پا گذاشتن احکام و اصول دین .

او فلسفه ای هم به نام " فلسفه خودی " داشت . او معتقد بود که شرق اسلامی ، هویت واقعی اش را که هویت اسلامی است از دست داده و باید آن را بازیابد . نخستین مسئولیت مصلحان ، بازگرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به "خود" واقعی اش است ؛ یعنی فرهنگ و معنویت اسلامی و این است " فلسفه خودی " . از همین رو بود که او قهرمانان اسلامی را از لابه لای تاریخ بیرون می کشید و در اشعار ، مقالات و کنفرانس های خود سعی داشت عظمت ها ، فرهنگ ها و لیاقت های این امت را یادآوری کند و او را دوباره به خودش مومن سازد .

البته شهید مطهری ، دو مورد از نقایص کار اقبال را هم مطرح کرده است : با فرهنگ اسلامی ، عمیقا آشنا نیست . همچنین برخلاف سید جمال ، چون به خیلی از کشورهای اسلامی سفر نکرده ، در ارزیابی های خود درباره برخی شخصیت های جهان اسلام و حرکت های استعماری درجهان اسلام ، دچار اشتباهات فاحش شده است .

سوال دیگری هم مطرح می شود : چرا حرکت های اصلاحی مثل جنبش ضداستعماری تنباکو ، انقلاب عراق ، قیام مشروطه ایران و ... در جهان تشیع رخ داد ولی در جهان تشیع ، نه ؟  در پاسخ هم می گوید که روحانیت سنی ، وابسته به قدرت است و نمی تواند علیه آن قد علم کند و مردم را دنبال خود بکشاند ، ولی روحانیت شیعه  در ذات خود ، نهادی مستقل است که از نظر روحی به خدا و از نظر اجتماعی به قدرت مردم وابسته است .

 

نهضت اسلامی ایران

در بخش دیگری از بحث ، از قول کارشناسان اعتراف می کند که مسلمانان پس از یک دوره از هم پاشیدگی ذهنی ، بار دیگر در جستجوی "هویت اسلامی" خود در برابر غرب سرمایه داری و شرق کمونیستی برآمده اند . ولی مسلما در هیچ یک از کشورهای اسلامی ، نهضتی به عمق و وسعت نهضت اسلامی ایران – که از سال 1342 آغاز شده و روزافزون در حال گسترش است -  وجود ندارد . سپس مسائل مهمی را در رابطه با این نهضت مطرح می کند :

الف ) ماهیت نهضت : نهضت اسلامی ایران ، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران ؛ یعنی برخاسته از "خودآگاهی الهی" یا "خداآگاهی" که ریشه اش در اعماق فطرت بشر است . البته تشخیص ماهیت یک نهضت هم از راه های مختلفی ممکن است : افراد و گروه هایی که بار نهضت را به دوش می کشند ، علل و ریشه ها  و نیز شعارهای نهضت . ریشه های نهضت را باید در جریان های نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم با روح اسلامی این جامعه باید جستجو کرد . شعارها هم جوشیده از مردم و بدون دیکته از سوی کسی بود . روحانیت آگاه ، شجاع  و مبارز ایران هم هدایت کننده نهضت بود.

ب) هدف نهضت : هر نهضتی اهدافی کلی و اهدافی هم مخصوص به خود(جزئی) دارد که چهار هدف بنیادین این نهضت عبارت بودند از : بازگشت به اسلام راستین نخستین ، اصلاح اساسی و آشکار (تحول اساسی در اوضاع زندگی خلق خدا) ، امان یافتن مظلومین از ظالمین (اصلاح در روابط اجتماعی انسان ها) و به پا داشته شدن احکام تعطیل شده خدا (تحول ثمربخش در نظامات مدنی و اجتماعی جامعه) .

ج) رهبری  نهضت : علمای اسلامی متخصص در این فرهنگ عظیم ، که به زمان آگاه و در رهبری این نهضت ، توانا هستند .

د) آفات نهضت :وظیفه رهبری یک نهضت ، آن است که نفوذ آفت در نهضت را پیشگیری کند و اگر احیانا آفتی نفوذ کرد ، آفت زدایی کند . انواع آفت های نهضت عبارتند از :

1) نفوذ اندیشه های بیگانه : از دو طریق ( دشمنان ، دوستان و پیروان ) . مثلا در قرون اولیه اسلام ، مخالفان اسلام ، اندیشه های خود را با مارک تقلبی اسلام ، صادر می کردند ؛ مثل اسرائیلیات ، مجوسیات ، مانویات و ...  .  گاهی هم پیروان خود یک مکتب ، به علت ناآشنایی درست با مکتب ، مجذوب نظرات و اندیشه های بیگانه می شوند و آگاهانه یا نا آگاهانه ، آن نظریات را رنگ مذهب می دهند و عرضه می کنند . باز هم در قرون اولیه اسلام ، مجذوب شدگان به فلسفه یونانی و آداب و رسوم ایرانی و تصوف هندی ، نظریات و اندیشه هایی را به عنوان خدمت  نه به قصد خیانت ، وارد اندیشه های اسلامی  کردند .

2) تجددگرایی افراطی : از یک سو عده ای عوام زده و گذشته گرایند و از سوی دیگر ، عده ای هم متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند و به جای اسلام ، با اجتهاد موسوم به آزاد ، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند .

3) ناتمام گذاشتن : متاسفانه تاریخ نهضت های اسلامی صد ساله اخیر ، یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان می دهد و آن اینکه روحانیت ، نهضت هایی را که رهبری کرده ، تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و از آن پس ، پی کار خود رفته و نتیجه کار او را دیگران و احیانا دشمن برده است .

4) رخنه فرصت طلبان ، بعد از به بار نشستن درخت نهضت : در تاریخ انقلاب مشروطه هم این گونه شد . سردارملی ها و سالارملی ها و دیگر قهرمانان آزادیخواه ، پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و در گمنامی مردند ولی فلان الدوله های مستبد ، به صدارت های عظما رسیدند .

5) ابهام طرح های آینده : روشن نبودن طرح آینده هم  ضایعات اساسی به دنبال می آورد .

6) آفت از نوع معنی : این آفت ، از نوع تغییر جهت دادن و انحراف اندیشه ها و سنت ها ، از مسیر اولیه آن است . { از ضرورت های مقابله با آن ، پاک نگه داشتن نیت ها و اندیشه هاست } .

 

 

برداشت نهایی( با نگاه به هویت ایرانی – اسلامی)

با توجه به مولفه های مختلف هویتی که ما ایرانیان داریم ( خصوصا" ملیت ایرانی" که ریشه در تمدن و فرهنگی دیرینه دارد و همچنین تدین به دین مبین "اسلام " ) ، بازگشت به خویشتنی هم که متفکران چند دهه اخیر ما ؛ خاصه اقبال ، شریعتی ، آل احمد و دیگران از آن سخن گفته اند ، ناظر است به رجوع به سابقه درخشانی که در طول تاریخ از لحاظ  این مولفه های غنی فرهنگ داشته ایم . اگر ما به خویشتن ریشه دار خود برگردیم ، قادر خواهیم بود سرنوشت امروز و فردای جامعه خود را بهتر رقم بزنیم . بخش اعظمی از علت رخداد نهضت اسلامی ایران ( که در بهمن ماه 1357 به ثمر نشست ) ، خدشه دار شدن چهره این هویت و خویشتن زیبا و روشن است . مردم مسلمان ایران وقتی که در مورد هویت اصیل خود ،  به خودآگاهی رسیدند و به تعبیر اقبال ،  " فلسفه خودی " را دریافتند ، توانستند مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی بایستند و خود را اثبات کنند .





خلاصه دوم از : http://www.modiryar.com/management-topics/presentation-books/5611-1392-09-06-05-28-16.html


صل 1-1-جنبشهای اسلامی وتاریخ :
کتاب حاضردرشمارآخرین آثارقطعی استادشهید مطهری است وچاپ اول آن درسال1357 مقارن بافاجعه جمعه سیاه17شهریورمنتشرشده است که خطرات جدی ازسوی رژیم معدوم پهلوی برای آن متفکرشهیدداشت – مطالب این کتاب قراربودکه دریک اجتماع بزرگ مردمی درشب نیمه شعبان سال 1398 هـ ق درزمانی که اولین شعله های انقلاب اسلامی افروخته شدبصورت یک خطابه ایرادشودولی بعلت ممانعت پلیس آن اجتماع برگزارنشد وبعداً استادآن رابه صورت کتاب منتشرکردند.
خطابه ای اکه ایرادنشد:خدایاتوخودآگاهی که آنچه ازناحیه ماصورت گرفت رقابت درکسب قدرت یاخواهش فزون طلبی نبودبلکه برای این بودکه بسنن توراکه نشانه های راه تواندبازگردانیم واصلاح آشکاروچشمگیردرشهرهای توبه عمل آوریم که بندگان مظلوم ومحرومت امان یابندومقررات به زمین مانده توازنوبپاداشته شوند.استادمرتضی  مطهری درقبن خودفرموده که روح اصلاح خواهی دراکثریت قریب به اتقفاق مردم ماپدیدآمده است وبه من این الهام رابخشید که بحث خودرابه اصلاح واصلاح طلبی خصوصاً درصدساله اخیراختصاص دهم

 

واژه اصلاح
اصلاح یعنی سامان بخشیدن نقطه مقابل افساداست که به معنی نابسامانی ایجادکردن است – اصلاح وفسادیکی اززوجهای متضادقرآن است که مکرردرقرآن مطرح می شود زوجهای متضادیعنی واژه های اعتقادی واجتماعی که دوبه دودربرابریکدیگرقرارمی گیرندوبه کمک یکدیگربهترشناخته می شوند.
مثل – توحیدوشرک ،  اتحادواختلاف ، علم وجعل
بعضی ازاین زوجهای متضادازاین جهت درکناریکدیگرمطرح می شوند که یکی بایدنفی ووطردشودودیگری جامعه تحقق بپوشد- وازاکنون اگرواژه اصلاح به کارمی بریم مفهوم اصلاح درسطح اجتماع یااصلاح اجتماعی می باشد.اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است – هرمسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب ولااقل طرفداراصلاح طلبی است زیرا- اصلاح طلبی هم به عنوان یک شأن پیامبری درقرآن مطرح وهم مصداق امربه معروف ونهی ازمنکراست که ازارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است ونیزهراصلاح اجتماعی مصداق امربه معروف ونهی ازمنکرهست ارزش هرشخصیتی به میزان دخالتش دراصلاحات اجتماعی معتبرشناخته می شود این طرزتفکرهم به نظرمی رسد صحیح نیست ، زیراهرچنداصلاح اجتماعی جامعه خدمت است اماهرخدمتی لزوماً اصلاح اجتماعی نیست ماننداختراع داروی سل یاسرطان خدمت است امااصلاح نیست – پزشک خدمت می کند امااصلاح اجتماعی نیست زیرااصلاح اجتماعی یعنی دگرگون ساختن جامعه درجهت مطلوب – وکارپزشک این چنین نمی باشد – گذشته ازسیره روش ائمه معصومین که سراسرتعلیم وارشاد وجنبشهای اصلاحی است جنبشهای اصلاحی اسلامی ، برخی فکری ، برخی اجتماعی وبرخی دیگرهم فرکری بوده وهم اجتماعی مثلاً نهضت غزالی فکری بوداوفکرمی کردعلوم اسلامی واندیشه های اسلامی آسیب دیده انددرصدراحیاء علوم برآمد_ نهضت علوبین یانهضت سربداران نهضتی اجتماعی علیه حکام زمان بود- نهضت اخوان الصفاهم فکری بودوهم اجتماعی مافعلاً به برسی مختصری ازنهضتهای اصلاحی اسلامی درصدساله اخیرمی پردازیم که باماوزندگی فعلی پیوندنزدیک دراد ونتیجه گیری برای عصروزمان خودمان که درمتن نهضتی اسلامی واصلاحی هستیم می پردازیم .

فصل 1-2-سیدجمال الدین اسدآبادی:
بدون تردیدسلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صدساله ایخر- سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است – اوبودکه بیداری سازی رادرکشورهای اسلامی آغازکرد- دردهای اجتماعی مسلمین راباواقع بینی خاص بازگونمود- راه اصلاح وچاره جویی رانشان داددررابطه باسیدجمال فراوان گفته ونوشته شده ولی دررابطه باتز اصلاحی اوکمترسخن گفته ویانوشته شده است . خوب است بدانیم سیدجمال دردجامعه اسلامی راچه تشخیصی می داده وراه چاره راچه می دانسته وچه راههایی برای وصول به معرف های اصلاحی خویش انتخاب می کرده است ؟
نهضت سیدجمال هم فکری بودوهم اجتماعی – اومی خواست رستاخیزی هم دراندیشه مسلمانان بوجودآوردوهم درنظامات زندگی آنهادریک شهرکشوریاحتی یک قاره توقف نکردآسیا- اروپا وآفریقارازیرپاگذاشت – دربعضی کشورهاواردارتش شدبرای انکه تادل سپاهیان نفوذپیداکندبه کشورهای مختلف اسلامی مسافرت کردتاآنهاراازنردیک بشناسدماهیت جریانهاوشخصیتهای این کشرورهارابدست آورد.
سیدجمال مهمترین ومزمن ترین دردجامعه اسلامی رااستبدادداخلی واستعمارخارجی تشخیص دادوباایندوبه شدت مبارزه کرد. آخرکارهم جان خودرادرهمین راه ازدست داد- اوبرای مبارزه بااین دوعامل فلج کننده ، آگاهی سیاسی وشرکت مغادلانه مسلمانان رادرسیاست واجب ولازم شمردوبرای تحصیل مجدوعمت ازدست رفته مسلمانان وبه دست آوردن مقامی درجهان که شایسته آن هستندبازگشت به اسلام نخستین ودرحقیقت حلول مجددروح اسلام واقعی رادرکالبدنیمه مرده مسلمانان ، فوری وحیاتی می دانست . بدعت زدایی وخرافه شویی راشرط آن بازگشت می شمرد- اتحاداسلام راتبلیغ می کرد- دستهای مرئی ونامرئی استعمارگران رادرنفاق افکنی های مذهبی وغیرمذهبی می دیدورومی کرد.

امتیازات سید جمال:
اولین امتیازاین بودتفاوت ودوگانگی وضع روحانیت شیعه وروحانیت سنی رابه خوبی درک کرده بود- دومی دانست روحانیت سنی یک نهادمستقل ملی نیست ودرمقابل قدرتهای استبدادی واستعماری قدرتی به شمارنمی رودووابسته به حکومتهایی است که خودقرنهاآن رابه عنوان اولی الامربه جامعه معرفی کرده است .
ولی روحانیت شیعه چنین نیست – روحانیت شیعه یک نهادمستقل است – یک قدرت ملی است – همواره درکنارمردم ودربرابرحکمرانان بوده است ازاین روسیدجمال درجامعه شیعه اول به سراغ علمارفت وبه آگاه سازی آنان پرداخت .
روش سیدجمال درقبال روحانیت شیعه تأثیرفراوانی داشت هم درجنبش تنباکوکه منحصراً وسیله علماصورت گرفت ومشتی آهنین بودبردهان استبدادداخلی واستعمارخارجی وهم درنهضت مشروطیت ایران که به رهبری وتأییدعلماصورت گرفت – درتاریخ سیدجمال به عنوان یک شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگزدیده نشدکه روحانیت شیعه رابکوبدیاتضعیف نمایدباآنکه شخصاً دراثربرخی ناآگاهیهاصدمات وآزارهایی هم دیده است.
امتیازدوم : سیدجمال این است که به اصطلاح مردی تجددگرابودومسلمانان رابه علوم وفنون جدید، واقنباس تمدن غربی موی خواندوبابی سوادی وبی خبری وعجزفنی مسلمانان به پیکاربرخاسته بودومتوجه خطرهای تجددگرایی افراطی بود اومی خواست مسلمانان علوم وصناعی غربی رافراگیرنداماازاینکه به مکتبهای غربی بپیوندندآنهارابرحذرمی داشت .

امتیازات دیگر سید جمال
سیدازهوش واستعدادبالاوخارق العاده ای برخورداربودکه به ندرت درمیان افرادبشرنظیروی داشت .
ازنفوذکلام وقدرت القاء وتلقین فوق العاده ای داشت گویاازنوعی هیپنوتیزم وسحرکلام برخورداربوده است درخطابه هایش که درمصرایرادمی کردگاه ولوله ایجادمی کرده مردم رابرحال ووضع خودسخت می گریانده وبه گاه به هیجان وامی داشت . فرهنگش فرهنگ اسلامی بوداساتیداودوشخصیت بزرگ بنام های مجتهدختم الفقهاء حاج شیخ مرتضی انصاری ودیگرحکیم فیلسوف وعارف بزرگ آخوندملاحسینقلی همدانی بوده اند- آشنایی سیدبافرهنگ اسلامی باعث شددربرابرفرهنگ جدیداروپایی خودباخته نشودوجذب آن فرهنگ نگردد.
آشنایی اوباجهان وزمان خودبودباتمام زبانهاانگلیسی فرانسه وحتی روسی آشنایی داشت .
جهان اسلامی راکه درراه نجات ورهایی آن کوشش کردازنزدیک می شناخت به غالب آن کشورهامسافرت کرده وبامردم آنجاازنزدیک تماس پیداکرده بودوبه ماهیت حرکتهاوازاشتباهاتی که برخی معلمان دیگردچارشده اند مصون ماند
اطلاعات وسیعش درباره اوضاع سیاسی واقتصادی وجغرافیایی کشورهای اسلامی بودوازجریانهاپشت پرده سیاست وازنیرنگهای استعمارآگاه بود.
دردهایی که سیدجمال درجامعه اسلامی تشخیص دادعبارتنداز:
1-استبدادحکام
2-جهالت وبی خبری توده مسلمان وعقب ماندن آنهاازکاروان علم وتمدن
3-نفوذعقایدخرافی دراندیشه مسلمانان ودورافتادن آنهاازاسلام نخستین
4-جدایی وتفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی وغیرمذهبی
5-نفوذاستعمارغربی
سیدچاره دردهایی که تشخیص داده بودرادرامورذیل می دانست
1-مبارزه باخودکامگی مستبدان – چه کسی چگونه بایدواردمیدان شود؟
کاراساسی این بودکه مردم ایمان پیداکنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی ومذهبی است تنهادراین صورت است که تارسیدن به هدف ازپای نخواهندنشست . وباید هم بستگی دین وسیاست رابایدبه مردم تفهیم کرد.
2-مجهزشدن به علوم وفنون جدیدک ظاهراً سیددراین زمینه هیچ اقدام عملی ازقبیل تأسیس وتشکیل مدرسه یاانجمنهای علمی انجام نداده – همان بودکه بدرخطابه هاونوشته های خودمردم رامی خوانده است.
3-بازگشت به اسلام نخستین ودورریختن خرافات وپیرایه هاوسازوبرگهایی که به اسلام درطول تاریخ بسته شده است – بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین ازنظرسیدبه معنی بازگشت به قرآن وسنت معتبروسیره سلف صالح است . سیددربازگشت به اسلام تنهابازگشت ، به قرآن رامطرح نکرده بلکه طبق قرآن رجوع به سنت رالازم شمرده است .
4-ایمان واعتقادبه مکتب- سیددرنشریات وخطابه های خودکوشش داشت مسلمانان راعمیقاً مومن سازدکه اسلام قادراست به عنوان یک مکتب – یک ایدئولوژی مسلمانان رانجات ورهایی بخشدوبه استبدادداخلی واستعمارخارجی پایان دهدوبالاخره به مسلمانان عزت وسعادت ارزانی دارد- ومسلمانان بایدمطمئن باشند برای تأمین سعادت خودنیازبه مکتب دیگرندارندونبایدبه جانب مکتب دیگردست درازکنند- برهمین اساس درآثارونوشته های خودبه ذکرمزایای اسلام می پرداخت ازقبیل اعتباردادن به عقل وبرهان واستدلال وبیان می دارددین اسلام دین عمل وسختکوش جهادومبارزه است .
5-مبارزه بااستعمارخارجی اعم ازاستعمارسیاسی که درمسائل داخلی کشورهای اسلامی دخالت می کردوهم چنین استعماراقتصادی که منجربه کسب امتیازات ظالمانه وغارت کردن منابع مالی واقتصادی جهان می شدازنظرسیدهمبستگی دین وسیاست برای دوجبهه لازم بودجبهه استبدادداخلی وجبهه استعمارخارجی – کوشش فراوان داشت که شعورمذهبی مسلمانان رابرای مبارزه بااستبدادواستعماربیدارسازدوبرای این برنامه نسبت به هربرنامه اصلاحی دیگرحق تقدم قائل بود.
6-اتحاداسلام – سیدهشدارمی دادکه اروپاییان چون اعتقاددینی مسلمانان رااستوارترین پیوندمیان آنان می بینندمی کوشندتابانام مخالفت باتعصب این پیوندراسست کنندولی خودبیش ازهرگروه وکیش به تعصب دینی گرفتارند.
7-دمیدن روح چرخاشگری ومباره وجهادبه کالبدنیمه جان جامعه اسلامی :
سیدجمال می خواست مسیح وارباردیگرروح اسلام راستین رابه پیکرمسلمین بدمدوغیرت اسلامی آنان رابه جوش آورد اصل فراموش شده جهادراپیش کشیدوفراموش شدن این اصل راعامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی کرد.
چرامسلمانان بایدروح مجاهدگری خودراازیادببرد؟
سیدانگلستان رانه تنهاقدرتی استعماری بلکه دشمن طلبی مسلامانان می دانست ومعتقدبودکه هدف انگلستان نابودی اسلام است وفرمودانگلستان به این خاطردشمن مسلمانان می باشد که اینان ازدین اسلام پیروی می کنندودرصدداست باتوسل به نیرنگهاوحیله های گونانگون اسلام رانباود کندبه نظراودربرابرحکومته که مصصم به نابودی اسلام است مسلمانان راهی جزتوسل به زورندارند.
8-مبارزه باخودباختگی دربرابرغرب ، مسلمانان درقرن 13و19ازآنچه درغرب می گذشت بی خبربودندوکم و بیش ازآنچه درجهان پیشرفته غرب می گذشت آگاه می شدند سخت مرغوب یامجذوب می شدند وازانیکه شرق اسلامی بتوانددربرابرغرب مسیحی به نحوی چه به شکل رقابت چه به شکل مبارزه = قدعلم کندمأیوس بودند- می گویند ناصرالدین شاه دربازگشت یکی ازمسافرتهای فرنگ به صداعظم خودگفت – صدراعظم ماهرگزبه غرب نخواهیم رسید توفقط کاری بکن تامن زنده هستم صدایی ازکسی بلندنشود اماسیدجمال نه مجذوب تمدن غرب بودونه مرغوب همواره مسلمانان راهشدارمی دادترس ونومیدی رابه خودراه ندهند ودرمقابل ابوالهول استعمارغربی ایستادگی نمایند.

آرمان سیدجمال الدین اسدآبادی:
آرمان اصلحای سیدوجامعه ایده آلش – درجامعه ای اسلامی خلاصه می شودکه وحدت برسراسرآن حاکم باشد. اختلافات نژادی ، زبانی ، منطقه ، منطقه ای ، خرقه ای ، براخونت آن هافائق نگرددووحدت معنوی وفرهنگی آنهاراآسیب نرساند روحیه مجاهدگری به مسلمانان بازگردد.
احساس عزت وشرافت نمایند- زیربارظلم واستبدادنروندآگاه وعالم وواقف به زمان واشنابه علوم ومتون وصنعت عصرخودباشندواسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد.

فصل 1-3-شیخ محمدعبده :
پس ازسیدجمال دومین شخصیت که نامش به عنوان مصلح درجهان تسنن بالخصوص درجامعه عرب بوده می شود شیخ محمدعبده شاگردومریدسیدجمال است – عبده روح وزندگی خودرامدیون سیدجمال می دانست – عبده همان دردهایی که سیدجمال تشخیص داده بوداحساس می کرد- چیزی که عبده رازاسیدجمال متمایزمی سازدتوجه خاص عبده به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان دراثربرخوردباتمدن عربی ومقنقیان جدیدجهان اسلام است به عبارت دیگرعبده پس ازجداشدن ازسیدجمال وبازگشت به مصرآنچه اندیشه اوراآزادمی داردودرجستجوی راه حلی برای آن بودمسئله ((اسلام ومقنقیان زمان )) بود.
عبده برخلاف سیدجمال آن نوع مسئولیتی رااحساس می کردکه یک عالم دینی احساس می کندازاین رودرچی کشف ضوابطی بودکه جلوافراط وتفریط رابگیردومسائلی رامنندفقه مقارن ازمذهب چهارگانه : دخالت دادن مبانی فلسفی حقوق دراجتهاد، ایجادنظام حقوقی جدیددرفقه که پاسخگوی مسائل روزباشد ، وهم چنین اینکه اصل شورادراسلام همان اصل دموکراسی است که غرب قرنهابعدطرح کرده است رابیان نمود.
عبده مانندسیدجمال درپی آن بودکه ثابت کنداسلام توانایی داردکه به صورت یک مکتب ویک ایدئولوژی ، راهنماوتکیه گاه اندیشه جامعه اسلامی قرارگیردوآنهاربه عزت وسعادت اخروی برساندوعبده نیزباتعصبهای فرقه ای میانه خوبی نداشت .
عبده باسیدجمال دردوجهت اختلاف داشت .
یکی اینکه سیدانقلابی فرکرمی کردوعبده طرفداراصلاح تدریجی بودودیگراینکه سیدمبارزه بااستعماررادررأس برنامه های خودقرارداده بودومعتقدبوداول بایدریشه ام الفسادراکندودورانداخت ولی عبده معتقدبودکه آموزش وتربیت دینی جامعه تقدم داردبرآموزش وپرورش سیاسی آنهاوبرهرحرکت سیاسی

فصل 1-4-عبدالرحمان الکواکبی:
سومین قهرمان اصلاح درجهان نی عرب شیخ عبدالرحمن کواکبی است – اهل سوریه وصفوی نژاداست وبه یک واسطه ازپیروان سیدجمال به شمارمی رود – درسال 1271درسوریه بدنیاآمدوبیشترعمرخودرادرسوریه گذراندواواخربه مصرآمدودرسن 50سالگی (سال 1320)هـ ق درگذشت
کواکبی یک مفکراسلامی ضداستبدادبودبااستبدادترکان عثمانی که برسوریه حکومت می کردندسخت مبارزه می کردازکواکبی دواثرباقی مانده است یکی بنام طلبایع الاستبداد ودومی بنام ام القری می باشد.
کواکبی مانندسیدجمال ، آگاهی سیاسی رابرای مسلمانان واجب ولازم می شمردومعتقدبودرژیم سیاسی که مثلامشروطه باشدیاچیزدیگربه تنهایی قادرنیست جلواستبدادرابگیرد.
شعوروآگاهی سیاسی واجتماعی مردم ونظارت آنهابرکارحاکم است وقتی چنین شعوری وچنین احساس وآگاهی درتوده مردم پیداشدآنوقت است که اژدهای سیاه استبداددربندکشیده می شود البته به آن معنی نیست که نبایدبه رژیم کارداشت ورژیم هرگونه بودبلکه به معنی این است که رژیم خوب آنگاه مفیداست که سطح شعورسیاسی مردم بالارودلذاکواکبی مانندسیدجمال وبرخلاف عبده ، معتقدبودکه شعورسیاسی رابااستمرارازشعوردینی آنهابایدبیدارکردونیزبه همبستگی دین وسیاست سخت پایبندبودومخصوصاً دین اسلام رایک دین سیاسی می دانست ومعتقدبودکه توحیداسلام اگردرست فهمیده شودومردم مفهوم حقیقی کلمه توحیدیعنی لااله الاالله رادرک کنندبه استوارترین سنگرهای ضداستبدادی دست می یابند ومی گویدکه این کلمه افضل ذکرهادراسلام شمرده شده وبنای اسلام نیزبرآن  بناشده است ، این است که معبودبحقی جزخدای بزرگ نیست ومعنی عبادت ، فروتی خضوع است – کواکبی دررابطه بانظم وآزادی برای آزادی حق تقدم قائل است ودررابطه دین وسیاست ویادین وآزادی ، دین راعامل باارزش تحصیل آزادی واقعی وبیدارکننده احساس سیاسی می شمارددررابطه باعلم وآزادی یاعلم ویساسیت معتقداست همه علوم الهام بخش آزادی نیستندوازنظرآگاهی اجتماعی دارن دریک درجه نمی باشند. لهذامستبدازبرخی علوم نمی ترسدبلکه خودمروج ومشوق آن علوم است اماازبرخی علوم سخت وحشت داردزیرابه مردم آگاهی می دهدواحساس آزادیخواهی ومبارزه رادرافرادبرمی انگیزاند.

فصل 1-5-اقبال لاهوری:
اقبال لاهوری یک قهرمان اصلاح درجهان اسلام بودکه اندیشه های اصلاحی اش ازمرزخودش نیزهم گذشت ازجمله مزایای اقبال این است که فرهنگ غرب رامی شناخته است وبااندیشه های فلسفی واجتماعی غرب آشنایی عمیق داشته تاآنجاکه درخودغرب به عنوان مفکرویک فیلسوف به شمارآمده است . ودیگرانیکه باهمه آشنایی وشناسایی فرهنگ غرب ، غرب رافاقدیک ایدئولوژی برخورداروبهره مندندلهذااقبال درعین دعوت به فراگیری غلوم وفنون غرزی ، ازهرگونه غربگرایی وشیفتگی نسبت به غرب مسلمانان رابرحذرمی داشت .
اقبال اجتهاد راموتورحرکت اسلام می شماردوبرخلاف سایرپرورش یافتگان فرهنگ غرب شخصاً معنویت گراست وهم چنین مردعمل ومبارزه واندیشه بودعملاً بااستعماردرگیری داشت ویکی ازپایه گذاران وموسسات کشوراسلامی پاکستان است ازمزایادیگراقبال می توان به قدرت شاعری اواشاره نمودواوفلسفه ای به نام فلسفه خودی دراداومعتقداست شرق اسلامی هویت واقعی خودراکه هویت اسلامی است ازدست داده وبایدآن رابازیابداومی گویدهمانطورکه فرداحیانادچارتزلزل شخصیت می شودویاگم کردن شخصیت می شود ، ازخودفاصله می گیردوباخودبیگانه می گردد.  جامعه نیزاین چنین شده است . اقبال اندکی مانندسیدجمال ونه درحداو، شعاع اندیشه وفعالتهای اصلاحی اش ازمرزهای کشورخودش گذشته وکم وبیش درهمه جهان اسلام اثرگذاشته
نقص که درکاراقبال است دوچیزاست
الف)اقبال بافرهنگ اسلامی عمیقاً آشنایی ندارددررابطه بافلسفه اسلامی وعلوم معارف اسلامی مطالعاتش سطحی است .
ب) برخلاف سیدجمال به کشورهای اسلامی مسافرت نکرده وازنزدیک شاهداوضاع جریانهاوحرکتهاونهضتها نبوده است وازاین رودرارزیابیهای خوددرباره برخی شخصیتهای جهان اسلام وبرخی حرکتهای استعماری جهان اسلام دچاراشتباهات فاحش شده است .بعنوان مثال درکتاب احیای نکردنی دراسلام – نهضت وهابیگری رادرحجازوجنبش بهائیت رادرایران اصلاحی واسلامی پنداشته است که خودخطای بزرگی می باشد.
فصل 2-1-حرکت های اصلاحی شیعـی :
آنچه تاکنون گفتیم مربوط به حرکات اصلاحی در جهان تسنن بود، هرچند که سید جمال سلسله جنبان نظریه اصلاح، خود ایرانی و شیعه است. در شیعه نهضت های اصلاحی، خصوصاً ضد استبدادی و ضد استعماری بیشتر و اساسی تر صورت گرفته است. در تاریخ جهان تسنن جنبشهایی مانند جنبش تنباکو به رهبری رهبران دین که منجر به لغو امتیاز تنباکو در ایران شد و یا انقلابی مانند انقلاب عراق که علیه قیمومیت انگلیس بر کشور اسلامی عراق بود و منجر به استقلال عراق شد و یا قیامی مانند قیام مشروطیت ایران که رژیم سلطنتی استبدادی ایران را مبدل به رژیم مشروطه کرد و یا انقلاب ایران، مشاهده نمی کنیم. این انقلاب ها همه به رهبری روحانیت شیعه مانند: حاج میرزا حسن شیرازی، آقا میرزا محمد تقی شیرازی، سید عبدا... بهبهانی، ملامحمد کاظم خراسانی، سید محمد طباطبایی و سایر بزرگان شیعه صورت گرفت.
چرا با اینکه در جهان تسنن سخن از اصلاح و مبارزه علیه استعمار و استثمار بیشتر به میان آمده، علمای اهل تسنن کمتر توانسته اند نهضتی را رهبری کنند؟
این جهت به نظام خاص روحانیت شیعه و روحانیت سنی مربوط است. نظام روحانیت سنی، بصورت بازیچه ای در دست حکام خود که آنها را در «اولی الامر» معرفی کرده، درآمده است.
شخصیتی مانند عبده اگر بخواهد منصب افتاء را احراز نماید باید خدیو عباس ابلاغ آن را صادر نماید. روحانیت سنی یک روحانیت وابسته است و قادر نیست علیه آن قدرتی که وابسته به آن است قد علم کند و توده مردم را به دنبال خود بکشاند. اما روحانیت شیعه در ذات خود یک نهاد مستقل است از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم. روحانیت شیعه از دستگاه حاکمه مستقل بوده و بر خلاف روحانیت سنی، استعداد انقلابی شدن داشته است.
شخصیت های شیعه ای نظیر آیت ا... بروجردی، علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، علامه سید محسن عاملی و سید شرف الدین عاملی و بخصوص علامه نائینی دارای اندیشه‌های اصلاحی در بعضی زمینه ها بوده اند.

فصل 2-2-نهضت اسلامی ایران:
در هیچ یک از کشورهای اسلامی، نهضتی به عمق و وسعت نهضت اسلامی ایران که از سال 1342 آغاز شد، وجود ندارد. مردم ما در متن جریان نهضت قرار دارند و بیشتر نیازمند به تحلیل و بررسی هستند. به هر حال تحلیل این نهضت چه برای مردم معاصر و چه برای آیندگان تاریخ که بخواهند درباره آن قضاوت نمایند، هم اکنون امری ضروری و حیاتی است که به نظر می رسد ومسایل ذیل باید مورد بررسی قرار گیرد:
-    ماهیت نهضت
-    هدف نهضت
-    رهبری نهضت
-    آفات نهضت

فصل 2-3-ماهیت نهضت :
هرگز ماهیت انقلاب اسلامی صدراسلام با ماهیت انقلاب کبیر فرانسه و یا انقلاب اکتبر روسیه یکی نیست. تشخیص ماهیت یک نهضت از راههای مختلف ممکن است صورت گیرد: از راه افراد و گروه هایی که بار نهضت را به دوش می کشند، از راه علل و ریشه هایی که زمینه نهضت را فراهم کرده است، از راه هدفهایی که آن نهضت تعقیب می‌کند، از راه شعارهایی که به آن نهضت قدرت، حیات و حرکت می‌بخشد و...
نهضت کنونی ایرانی به صنف و طبقه خاصی از مردم ایران اختصاص ندارد. در این نهضت همه مردم یکسان شرکت دارند. این نهضت یکی از صدها واقعیت های عینی تاریخی است که بی پایگی نظریه مفسران مادی تاریخ و طرفداران ماتریالیسم تاریخی را بر ملا می کند.
این نهضت، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از «خدا آگاهی»، که ریشه اش در اعماق فطرت بشر است و از ضمیر باطن سرچشمه می گیرد و طرفدار حق و حقیقت است و دشمن باطل و پوچی. انسانی که بیداری خدایی پیدا می کند و ارزش‌های متعالی انسانی برایش به صورت هدف در می‌آیند، طرفداری اش از عادل و دشمنی‌اش با ظالم از عقده های روانی و شخصی ناشی نمی شود، بلکه اصولی و مسلکی است. وجدان اسلامی بیدار شده جامعه ما، او را در جستجوی ارزش های اسلامی برانگیخته است.
و اما آنچه از نظر ریشه ای، در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد، عبارت است از:
استبدادی خشن و سلب هر نوع آزادی- نفوذ استعمارنو، از جنبه های مختلف- دور نگه داشتن دین از سیاست- کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اصیل اسلامی (تغییر تاریخ هجری محمدی به تاریخ شاهنشاهی یک نمونه آن است) – تغییر فرهنگ اسلامی- تبلیغ و اشاعه مارکسیسم دولتی- کشتارهای بی‌رحمانه ، شکنجه ها و زندان برای متهمان سیاسی- تبعیض و ازدیاد روزافزون شکاف طبقاتی- تسلط عناصر غیرمسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاه ها- نقض آشکار قوانین ومقررات اسلامی در همه زمینه های فرهنگی و اجتماعی- مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی به نام مبارزه با واژه های بیگانه- بریدن پیوند با کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیراسلامی (همانند اسرائیل) و... که این امور و امثال اینها در طول نیم قرن وجدان مذهبی جامعه ما را جریحه دار ساخت و به صورت عقده های مستعد انفجار درآورد. در این بین روحانیت آگاه و شجاع و مبارز ایران در این شرایط بپا خاست و نسل به ستوه آمده از ناهنجاریهای پنجاه ساله و سرخورده از غرب مآبی و شرق گرایی و آشنا به تعالیم نجات بخش اسلام، با تمام وجود و هستی خود، ندای روحانیت را لبیک گفت و از چنین ریشه هایی بود که نهضت اسلامی ایران مایه گرفت.

فصل 2-4-هدف نهضت:
یک نهضت اسلامی نمی تواند از نظر هدف محدود باشد، زیرا اسلام در ذات خود یک «کل تجزیه ناپذیر» است و با به دست آوردن هیچ یک از آن هدف ها (اهداف تعریف شده در ماهیت نهضت)‌پایان نمی پذیرد. هدف امروز نهضت مرحله نفی و انکار و درهم کوبیدن استبداد و استعمار است و فردا که به سازندگی و اثبات رسید، اهداف دیگری را دنبال خواهد کرد.
در هر دوره ای هر نهضتی یک سلسله هدفهای فرعی و جزئی خاص خود نیز دارد ولی اهداف کلی در چهار جمله بیان شده است:
الف- نَرُدَّ المعالمَ مِنْ دینکَ: نشانه های محو شده راه خدا را بازگردانیم، یعنی بازگشت به اسلام نخستین و راستین، بدعت ها را از میان بردن و سنت های اصیل را جایگزین کردن. ب- نُظهِرَ الاِصلاحَ فی بِلادِکَ: یعنی تحولی بنیادین در اوضاع زندگی خلق خدا  ج- یأمَنَ المظلومونَ مِنْ عبادِکَ : یعنی اصلاحی در روابط اجتماعی انسانها  د- تُقامَ المُعطَّلَةُ مِن حُدودِکَ: یعنی تحولی ثمر بخش و اسلامی در نظامات مدنی و اجتماعی جامعه.
هر مصلحی که موفق شود این چهار اصل را عملی سازد، به حداکثر موفقیت نائل آمده است.

فصل 2-5-رهبری نهضت:
هر نهضتی نیازمند به رهبر و رهبری است. بدیهی است که افرادی می توانند عهده‌دار چنین رهبری اسلامی بشوند که علاوه بر شرایط عمومی رهبری، واقعاً اسلام شناس باشند، در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند و با اهداف، فلسفه اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و معنوی اسلام کاملاً آشنا باشند و همچنین با قرآن، سنت، فقه و معارف اسلامی آشنایی کامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است که می‌تواند نهضت اسلامی را رهبری کند.
این فرهنگ غنی و عظیم اسلامی است که می تواند و باید پشتوانه نهضت واقع شود و هم علمای اسلامی متخصص در این فرهنگ عظیم و آگاه به زمان هستند که می‌توانند و هم باید نهضت را رهبری نمایند. برخی درباره ضرورت انتقال رهبری نهضت اسلامی از روحانیت به طبقه به اصطلاح روشنفکر اظهار عقیده کرده اند و حال اینکه جامعه امروز ایران جامعه ای است مذهبی.
در پاسخ این روشنفکران محترم باید عرض کنیم که اولاً اسلام در ذات خود یک «حقیقت» است نه یک «مصلحت» ، یک «هدف» است نه یک «وسیله» و تنها افرادی می توانند از این منبع انرژی بهره گیری نمایند که به اسلام به چشم «حقیقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسیله». اسلام صراط مستقیم انسانیت است. انسان پیشرفته همان اندازه نجات و سعادت از اسلام می‌گیرد که انسان ابتدایی می‌گیرد. آنکه به اسلام به چشم یک وسیله و یک مصلحت می نگرد، اسلام را به درستی نشناخته و با آن بیگانه است. پس بهتر آنکه آن را به همان کسانی وابگذاریم که به آن به چشم حقیقت و هدف می نگرند و نه به چشم مصلحت و وسیله، آن را مطلق می‌بینند نه نسبی. خیال کرده‌اید هر مدعی روشنفکری که چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف کرده است قادر خواهد بود اسلام راستین را از اسلام دروغین بازشناساند و به سود جامعه از آن استفاده نماید؟! نهضت اسلامی ایران مفتخر است که در حال حاضر رهبری آن را مراجعی آگاه و شجاع و مبارز بر عهده گرفته اند که نیازهای زمان را تشخیص می‌دهند، با مردم همدردند، سودای اعتلای اسلام دارند، یأس و نومیدی و ترس را که از جنود ابلیس است به خود راه نمی دهند. رهبری این نهضت یعنی امام خمینی(ره) حسنه ای است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده و مصداق بارز و روشن اِنّ الله فی کلّ خَلفٍ عُدواً یَنفونَ عنهُ تحریفَ المُبطِلین است.

فصل 2-6-آفات نهضت:
نهضت ها مانند همه پدیده های دیگر ممکن است دچار آفت زدگی شوند. وظیفه رهبری نهضت است که پیشگیری کند و اگر احیاناً آفت نفوذ کرد با وسایلی که در اختیار دارد و یا باید در اختیار بگیرد، آفت زدایی نماید، در غیر این صورت آن نهضت عقیم و یا به ضد خود خواهد و اثر معکوس خواهد بخشید.

انواع آفت ها:
1-    نفوذ اندیشه های بیگانه: اندیشه های بیگانه از دو طریق نفوذ می‌کنند:
الف- از طریق دشمنان: هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج می‌گیرد و جاذبه پیدا می کند و مکتب های دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد، پیروان مکتب های دیگر برای رخنه‌کردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشه های بیگانه را که با روح آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب می‌کنند و آن را از اثر و خاصیت می‌اندازند و یا کم اثر می‌کنند. نمونه اش را در قرون اولیه اسلام دیده ایم (تحریفات، اسرائیلیات، مجوسیات، مانویات و...) . ب- از طریق دوستان و پیروان: آگاهی پیروان خود مکتب به علت ناآشنایی درست با مکتب، مجذوب یک سلسله نظریات و اندیشه های بیگانه می‌گردند و آگاهانه یا ناآگاهانه آن نظریات را رنگ مکتب می‌دهند و عرضه می‌نمایند. نمونه این جهت نیز در جریانات قرون اولیه اسلامیه دیده می‌شود. مانند: نظریات فلاسفه یونانی، آداب و رسوم ایرانی، تصوف هندی و... .
2-    تجددگرایی افراطی: پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هرکاری خالی از دشواری نیست. برخی آنچنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است و عوام هم گذشته گر است و به حال و آینده کاری ندارد. برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می‌گذارند، سلیقه روز را معیار قرار می‌دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند. مثلاً: مَهر نباشد چون زمان نمی‌پسندد، تعدد زوجات یادگار عهد بردگی زن است، اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و... اسلام دین عقل و اجتهاد است، اجتهاد چنین و چنان حکم می کند. به هر حال تجددگرایی افراطی که هم در شیعه و هم در سنی وجود داشته و دارد و در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد.
3-    ناتمام گذاشتن: متأسفانه تاریخ نهضت های اسلامی صدساله اخیر، یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان می دهد و آن اینکه روحانیت، نهضت هایی که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پی کار خود رفته و نتیجه زحمات او را دیگران و احیاناً دشمنان برده اند. مانند انقلاب عراق که با پایمردی روحانیت شیعه به ثمر رسید، اما روحانیت از ثمره آن بهره برداری نکرد و نتیجه اش را امروز می‌بینیم و یا مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید، اما آن را ادامه نداد و بهره برداری نکرد. نهضت اسلامی ایران در حال حاضر در مرحله نفی و انکار است. مرحله نفی و انکار به دنبال خود مرحله سازندگی و اثبات دارد.
4-    رخنه فرصت طلبان: رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون یک نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضت است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است که راه نفوذ و رخنه اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی می کند، سنگینی اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است، اما همین که به بار نشست و یا نشانه های بار دادن آشکار گشت، سر و کله افراد فرصت طلب پیدا می شود و پای علم نهضت سینه می زنند تا آنجا که تدریجاً انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان بدر می کنند. این جریان تا آنجا کلیت پیدا کرده که می گویند: «انقلاب فرزند خور است» ولی انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار می آورد. در دوره عثمان، فرصت طلبان جای شخصیت های مؤمن به اسلام را گرفتند، طریدها وزیر شدند و کعب الاحبارها مشاور، و اما ابوذرها و عمارها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند. نهضت را اصلاح طلب آغاز می‌کند نه فرصت طلب و هم چنین آن را اصلاح طلب مؤمن به اهداف نهضت می‌توانند ادامه دهد نه فرصت طلب که در پی منافع خویش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علی رغم تظاهرات فریبنده شان یکی از شرایط اصلی ادامه یک نهضت در مسیر اصلی است.
5-    ابهام طرح های آینده: تجربه نشان داده که روشن نبودن طرح آینده ضایعات اساسی به بار می‌آورد. قطعاً نهضت باید طرح های روشن و خالی از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلو ضایعات گرفته شود.
6-    ششمین آفتی که یک نهضت خدایی را تهدید می‌کند، از نوع معنی است؛ از نوع تغییر جهت دادن اندیشه هاست، از نوع انحراف یافتن مسیر نیت هاست. نهضت خدایی باید برای خدا آغاز یابد و برای خدا ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشه غیرخدایی درآن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شاملش گردد و اگر نه بار غیرت خدایی به صد خار پریشاندلش می نماید. آنکه نهضت خدایی آغاز می‌کند باید جز به خدا نیندیشد، توکلش بر ذات مقدس او باشد و دائماً حضور ذهنی داشته باشد که در حال بازگشتن به اوست. خداوند وضع و سرنوشت مردمی را عوض نمی کند، مادامی که آنها خود را و آنچه به اندیشه ها و رفتارهای خودشان مربوط است، تغییر ندهند.


شرایط موفقیت مصلح:
در هر بردگی امید رهایی از طرف مالک هست مگر بردگی از نوع طمع که امیدی از جانب مالک به رهایی نیست، در اینجا اختیار رها شدن به دست برده است نه مالک. آنکس که می‌خواهد امر خدا را بپا دارد، باید از این اسارت رها باشد. «حریّت و آزادی معنوی» شرط توفیق مصلح دینی است. همچنانکه یک زبون ملاحظه کار توفیق اصلاح خدایی نمی‌یابد و همچنانکه یک گرفتار بیمار موفق به مداوای جامعه خود نمی‌گردد، یک اسیر و بنده مطامع نفسانی نیز موفق نخواهد شد دیگران را از اسارت های اجتماعی یا معنوی باز دارد.