زندگینامه تفصیلی شهید مطهری از فعالیتهای سال ۱۳۴۲تا شهادت   

در نهضت اسلامی ۱۵خرداد ۱۳۴۲مطهری دستگیر و روانۀ زندان می شود، علت دستگیری هم سخنرانی تندی بوده که در همان شب ایراد کرده بود.

همسر ایشان دربارۀ نحوه دستگیری وی چنین می گوید:

«در ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲که امام دستگیر شدند، عوامل رژیم دنبال آقای مطهری آمدند.

شب عاشورایی بود که ایشان سخنرانی عجیبی کرده بودند و به منبری ها گفته بودند: باید واقعیت را بگویید و در مقابل هم در برابر نوع حادثه و گرفتاری بایستید. بعد از آن سخنرانی بود که نیم ساعت بعد از نیمه شب، ایشان به منزل آمدند. منزل ما یک حیاط صد متری در کوچه «دردار» بود. آن روز بچه دو ماهه نیز داشتیم.

ایشان طبق معمول یک ذره پنیر و یا کره می خوردند، همان شام مختصر را از من طلب کردند و من رفتم شام بیاورم. در زدند و استاد برای باز کردن در به حیاط رفتند. آنها دائم مطهری را می کشیدند و ایشان می خواستند لباس عوض کنند، ولی اجازه ندادند. من آمدم جلو. ایشان به من گفتند: « لباس های مرا بیاور.»

در جیب قبای ایشان پر بود از اعلامیه و دفتر تلفن و مدارک. من فوراً رفتم و قبای دیگری برای ایشان آوردم. آن شب ایشان را دستگیر کردند و نزدیک به دو ماه زندانی بودند. وقتی آزاد شدند در اولین دیدار با من خندیدند و گفتند: اگر کار تو نبود و آن قبا را عوض نکرده بودی رازهای ما کشف شده بود.» ۲۶

در همین دوران بازداشت، مطهری به یاد محبوب خود، امام خمینی اشعار زیر را می سراید:

ز منزلگاه آن محبوب، یاران را خبر نبود

همی آید به گوش از دور، آواز جرس ما را

صبا از ما ببر یک لحظه پیغامی به روح الله

که ای یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را

به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز

میان ما و تو پیوند، تا باشد نفس ما را

سزاوار تو ای جان، کنج زندان نیست منزلگه

سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را

رواق منظر دیده مهیای قدوم تو

کرم فرما و بپذیر از صفا این ملتمس ما را

تمام ملت ایران فکنده چشم بر راهت

به راه عدل و آزادی نه باک از هیچ کس ما را 27

مدت بازداشت مطهری چهل روز به طول کشید و سرانجام در ۲۶تیر ماه ۱۳۴۲، از زندان آزاد می شود. پس از آزادی از زندان، فعالیت های فکری سیاسی وی ادامه پیدا می کند. سخنرانی های او در مسجد هدایت به طور غیرمستقیم در جهت روشنگری نهضت امام خمینی بود. اسناد ساواک نشان می دهد که اکثر سخنرانی های ایشان را مأموران ساواک زیر نظر داشتند. در یک گزارش چنین می خوانیم.

«ساعت 30/20 روز چهاشنبه 3/4/43 آقای مطهری پس از ادای نماز در مسجد هدایت به مأمور مربوطه اظهار داشته مردم بس که مبارزه کردند و نتیجه نگرفتند خسته شدند و همگی مأیوس اند. مخصوصاً افراد جبهۀ ملی که روی همین اصل عقب نشینی کردند و سران نهضت آزادی هم تنها روی ایمان آنها بود که ایستادگی کردند. سپس اضافه نمود وظیفه ما روحانیون و وعاظ است که نگذاریم مردم از مبارزه خود ناامید شوند، بلکه باید مردم را امیدوار به آینده نماییم و آنها را نیز تقویت روحی کنیم.» 28

مطهری با هیئت مؤتلفۀ اسلامی نیز همکاری بسیار داشت. آنها نیز با استاد به رایزنی می پرداختند و از اندیشه های ایشان بهره می بردند. این جمعیت درصدد تشکیل شورای فقاهتی و سیاسی برمی آید. به پیشنهاد آنها و تصویب امام، آقایان بهشتی، مطهری، انواری و مولایی به عضویت این شورا درمی آیند. مطهری همواره بر جریان فکری این جمعیت سیاسی نظارت داشت و به آنها گوشزد می کرد که تفکر حاکم بر حرکت آنها باید درست و منطقی باشد و از جریان های انحرافی تأثیر نپذیرند. کتاب انسان و سرنوشت قبل از چاپ به صورت پلی کپی منتشر می شود و در اختیار آنها قرار می گیرد و حتی برای آنها تدریس می شود. آقای انواری در مورد رابطه مطهری با این جمعیت چنین می گوید:

«تغذیۀ فکری جمعیت های مؤتلفه از ناحیۀ ایشان بود... در جلساتی که تشکیل می شد، می گفتند: روی این مسائل اجتماعی مبادا فریب پاره ای از تفکرهایی را که داعیۀ انقلابی گری دارند بخورید، مواظب باشید طرز فکرهای الحادی خیلی سریع ممکن است در پاره ای از موارد  وارد اندیشه های ناب شود و شما را از مسیر اصلی منحرف بکند.

در طول مدتی که برادران در زندان بودند، برادرانی که در بیرون از زندان بودند باز به راهشان ادامه داده بودند و تماسشان را با استاد مطهری قطع نکرده بودند.

در یک جلسه همراه با برادر شهیدمان آقای اسلامی در خدمت آقای مطهری بودیم، شاید حدود پنج- شش جلسه راجع به موضوع حاد مبارزه مسلحانه با رژیم سلطنتی گذشته صحبت کردیم و برای پیاده کردن این مسئله با ایشان تا نزدیک موارد عمل هم پیش رفتیم و ایشان سخت به این مسئله اعتقاد داشتند که در صورت لزوم باید با نظام شاهی جنگید....» 29


حسینیه ارشاد

در سال 1346 حسینیۀ ارشاد به همت محمد همایون و با همکاری مطهری، سیدعلی شاهچراغی و میناچی تأسیس شد. اهدافی را که مطهری برای این مؤسسه در نظر داشت به گفتۀ خود وی امور زیر بوده است:

«1- دعوت از سخنرانان دانشمند و ذی صلاحیت کشور برای ایراد یک سلسله سخنرانی های آموزنده و مستدل و متناسب با سطح افکار طبقه تحصیل کرده....

2- دعوت دانشمندان برجسته و ذی صلاحیت کشور برای ایراد کنفرانس های علمی، فلسفی، تاریخی، ادبی در حدود مسائلی که با حقایق دین اسلام ارتباط دارد....

3- چاپ و نشر سخنرانی ها و کنفرانس ها به منظور توسعۀ نشر و تکمیل و استفاده از آنها...

4- ایجاد دایرۀ پاسخ به پرسش ها.

5- ایجاد و تأسیس دایرۀ تحقیقات اسلامی.

6- ایجاد کلاس های تعلیماتی در قسمت های مختلف اعتقادی، اخلاقی، فقهی، ادبی و غیره.

7- پیشقدم شدن در حسن اجرای برنامه های اجتماعی، اسلامی از قبیل تشکیل کاروان نمونۀ حج، سفرهای دسته جمعی و غیره.

8- ایجاد مراکز فرهنگی از قبیل کودکستان، دبستان، دبیرستان و آموزشگاه و غیره.

9- ایجاد مراکز فعالیت های خیریه از قبیل تأسیس درمانگاه ها و غیره.

10- فعالیت های سالم و مفید اقتصادی به منظور توسعۀ بودجه مؤسسه....» 30

مطهری در جهت ارتقای سطح علمی و نیل به اهداف مورد نظر خود فعالیت های بسیاری را در حسینیه ارشاد انجام می دهد، از جمله آن که در سال 1347 به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت رسول اکرم(ص) تصمیم گرفته می شود تا کتابی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت پیامبر اسلام منتشر شود، از این روی وی از جمعی از فضلا و دانشمندان درخواست مقاله می کند که مجموع آنها در دو مجله در سال های 47 و 48 منتشر می شود.

به علاوه خود مطهری نیز سخنرانی های بسیاری در حسینیۀ ارشاد ایراد می کند از جمله موضوعاتی چون خاتمیت، امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی، احیای تفکر اسلامی، سیری در نهج البلاغه، جاذبه و دافعه علی(ع) و عدل الهی را در طول چند سال حضور خود در این مؤسسه فکری ارشاد مورد بحث قرار می دهد.

در مورخۀ 7/2/49 مطهری در حسینیۀ ارشاد، سخنرانی مهمی با عنوان احیای تفکر اسلامی ایراد و در ضمن آن برای آوارگان فلسطینی تقاضای کمک می کند. در این سخنرانی اعلام می کند که حسابهایی در سه بانک به نام ایشان و علامه طباطبائی و ابوالفضل موسوی زنجانی گشوده شده تا افراد خیرخواه، پول واریز کنند. از آن جا که این پول به نام سازمان چریکی الفتح بوده، ساواک حساسیت های بسیاری از خود نشان می دهد. 31

یکی از کارهای مطهری در این دوران دعوت از محمد تقی شریعتی و دکتر شریعتی برای ایراد سخنرانی در حسینیه ارشاد بود. سخنرانی ها و نوشته های دکتر شریعتی سر وصدای بسیاری را به راه انداخت. برخی از روحانیون ایراد می گرفتند که چرا مطهری و یارانش به جای مسجد، حسینیه راه انداخته اند و به جای روحانیون از افرادی چون دکتر شریعتی و فخرالدین حجازی استفاده می کنند. حتی آیت الله رفیعی قزوینی پیغام داده بود که در حسینیۀ ارشاد حرف هایی زده می شود که برای ما تکلیف شرعی ایجاد می کند. مطهری در جواب ایشان می گوید که ما مثل شما هم فقه خوانده ایم و هم فلسفه و مواظب اوضاع هستیم.

مطهری از یک سو وجود شریعتی را برای جوانان مفید می دانست و از سوی دیگر به جهت برخی نظرات فکری وی نمی توانست هماهنگی کامل با او داشته باشد. در ضمن، اعتقاد داشت که وی همیشه احساسات افراد را تحت تأثیر قرار می دهد تا اندیشۀ آنها را.

در آن دوران شرایط اجتماعی به گونه ای پیش می رود که مطهری دیگر نمی تواند پاسخگوی مخالفان باشد. در واقع وی از چند طرف تحت فشار روحی قرار داشت. حتی ایشان یک بار سراغ آیت الله قمی می رود و از ایشان می خواهد تا با دکتر شریعتی گفت وگو کند و او را بر آن دارد تا از تندروی های خود دست بردارد. خلاصه از یک سو مقدس مآبان، مطهری را محکوم می کردند که موجب حضور شریعتی در حسینیۀ ارشاد بوده است و از طرف دیگر، جوانان احساساتی و تندرو به خاطر برخی مخالفت های فکری استاد، شریعتی در مقابل وی موضع گیری می کردند و در عین حال، هیئت مدیرۀ حسینیه نیز برای حلّ معضلات پیش آمده، تلاش جدی نمی کند.

باری حوادثی پیش آمد که مطهری ناگزیر از کناره گیری از حسینیۀ ارشاد شد. به زعم ایشان ریشۀ بسیاری از مشکلات و عدم حلّ آنها مربوط به عملکردهای اجرایی میناچی بوده است. از مجموعه مطالبی که از مطهری در مورد عوامل استعفای ایشان برمی آید- به ویژه استعفانامه مورّخه 29/10/47- علل استعفای ایشان را باید در موارد زیر دانست:

1-    روش خودسرانه و تصمیمات فردی آقای میناچی.

2-    تباین میان اهداف میناچی با اهداف مؤسسه.

3-    تمایل شدید میناچی در جهت تبدیل حسینیه ارشاد به یک مؤسسه جنجالی و توخالی.

4-    اختیار بیش از حدّ میناچی در امور استخدامی، مالی، ادارۀ جلسات، تعیین سخنرانان، مصاحبۀ تلویزیونی و غیره.

5-    توجیه گری های بیهودۀ میناچی از کارهای غلط انجام شده و نشر اکاذیب و مجعولات.

6-    عدم حفظ اسرار و اطلاعات مخفیانه.

7-    بی احترامی به حیثیات افراد.

8-    تلاش در جهت نزدیک کردن حسینیۀ ارشاد به مؤسسات دولتی.

9-    عدم اعتقاد به حسن نیت میناچی.

در قسمتی از استعفانامه مطهری چنین می خوانیم:

«طرز تفکر و هدف بنده با ایشان متفاوت است و وقتی که هدف و طرز تفکر متفاوت شد قهراً عقیدۀ بنده و ایشان، در نوع فعالیت هایی که باید در این مؤسسه صورت بگیرد متفاوت خواهد بود. هدف و فکر بنده این است که این مؤسسه را به صورت یک مؤسسه تحقیقی و تبلیغی اسلامی در سطح بسیار عالی که جوابگوی نیازهای فکری جامعه تکان خوردۀ امروز باشد درآورم، من می خواهم این مؤسسه به صورتی درآید که به اصطلاح ایدئولوژی اسلامی را در مقابل ایدئولوژی های دیگر جهان امروز به طور صحیح عرضه بدارد و قهراً معتقدم آنچه بیش از هر چیز از این مؤسسه به صورت سخنرانی یا نشریه باید صادر شود، منطق است نه بیانات و نشریات احساساتی. به عقیدۀ بنده بیانات احساساتی لازم است، اما در حاشیه منطق و تفکر، نه بیشتر. ولی طرز تفکر معزّی الیه این است که این مؤسسه، هر چه بیشتر چشمگیر باشد و تشریفات ظاهری کافی است و هر چه بیشتر باید در این جا جنجال و هیاهو و شور و واویلا به پا کرد. نظر ایشان نیز خلاف بنده با کمیت است نه کیفیت، و حتی عملاً با هر نوع فعالیت منطقی در سطح بالا مخالفت می کردند.» 32

مطهری در اسفند ماه سال 1349 نیز پیشنهادهایی را جهت اصلاح حسینیۀ ارشاد به محمدتقی شریعتی و هیئت مدیره حسینیۀ ارشاد می دهد که مکتوبات آنها موجود است. هیئت مدیره طی جلساتی در اردیبهشت 1350 نظرات اصلاحی جدید خود را ارائه می دهد. به دنبال تعقیب مذاکرات اعضای حسینیه در ششم مهرماه 1350، وی نظرات و پیشنهادهای دیگر را ارائه می دهد.


تحول روحی

مطهری از جوانی اهل تهجّد و شب زنده داری بود. منتظری که یازده سال هم حجرۀ او بوده اظهار می دارد که نماز شب ایشان از همان ایام طلبگی، هیچ گاه ترک نمی شد. گریه ها و راز و نیازهای شبانۀ او نشان از حالات معنوی و صفای درونی او داشته است. با همۀ آن عبادت ها از حدود سال 50 تحول روحی خاصی در وی پیدا می شود. در نامه ای که در آن ایام به هیئت مدیرۀ حسینیه ارشاد نگاشته است، به این نکته اشاره دارد که در شرایط روحی خاصی به سر می برد و میل هم ندارد که آن را با احدی در میان بگذارد. تمایل شدید به عالم درون و اصلاح روح موجب شد تا خود را تحت تربیت روحی بعضی از افراد که به آنها اعتقاد دارد قرار دهد.

هنگامی که مطهری احساس می کند که باید به سیر و سلوک عرفانی بپردازد، تصمیم می گیرد تا از اشارات یکی از عارفان بالله استفاده کند، لذا وعدۀ دیداری را با علامه طباطبائی می گذارد تا از ایشان کسب تکلیف کند و این که چه کسی برای این کار مناسب است. در عالم رؤیا مشاهده می کند که به خدمت علامه رسیده و ایشان آیت الله سیدمحمد حسینی تهرانی را به ایشان معرفی می کند. از قضا هنگامی که به سراغ علامه طباطبائی می رود، بدون آن که از خواب خود سخن به میان آورد، به محض آن که خواستۀ خود را در میان می گذارد، علامه، مرحوم تهرانی را جهت این امر مطرح می کند. مطهری نیز سال ها طبق نظر علامه عمل می کند.

آیت الله تهرانی که از دوستان قدیم مطهری بود، در سیر و سلوک خود تحت تربیت روحی علامه طباطبائی و میرزا هاشم حداد قرار داشت. ایشان در مقاله ای که جهت درج در یادنامۀ مطهری نگاشته دربارۀ شخصیت وی چنین می گوید:

«دوست مکرم و سرور ارجمند مهربان تر از برادر ما مرحوم آیت الله شیخ مرتضی مطهری رضوان الله علیه که سابقۀ آشنایی ما با ایشان متجاوز از سی و پنج سال بود پس از یک عمر درس و بحث و تدریس و خطابه و کتابت و موعظه و تحقیق و تدفیق در امور فلسفه با ذهن و نفس نقاد خود، بالاخره در این چند سالۀ آخر عمر خود، به عیان دریافت که بدون اتصال به باطن و ربط با خدای منان و اشراب دل از سرچشمه فیوضات ربانیه اطمینان خاطر و آرامش سر نصیب انسان نمی گردد و هیچ گاه نمی تواند در حرم مطهر خدا وارد شود یا گرداگرد آن طواف کند و به کعبه مقصود برسد... .

بیداری شب های تار و گریه و مناجات در خلوت سحرگاه و توکل در ذکر و فکر و ممارست درس قرآن و دوری گزیدن از اهل دنیا و هواپرستان و پیوستن به اهل الله و اولیای خدا مشهود و سیر و سلوک او بود... .» 33


سنگری دیگر

پس از کناره گیری از حسینیۀ ارشاد، مطهری سراغ سنگر دیگری رفت: مسجدالجواد. در این مسجد هم سخنرانی می کرد و هم کلاس های درس تفسیر داشت. بحث های جهاد در اسلام، رشد اسلامی، سیرۀ تبلیغی پیامبر مربوط به این دوران است (50-1349).

از دهه پنجاه به بعد سخنرانی های وی در دانشگاه های مختلف افزایش یافت. از جمله آن که در سال 1352 چند سخنرانی در باب شناخت قرآن، در دانشگاه صنعتی شریف ایراد کرد.

در مورخۀ 26/8/51 به وسیله ساواک دستگیر و دو روز بعد آزاد شد. در یک گزارش ساواک در مورد رفتار با وی آمده است:
«در زندان، لباس هایش را درآورده و به او ناسزا گفته و فوق العاده با وی بدرفتاری کرده و به مدت چهل ساعت نور پروژکتور به چشم هایش انداخته و او را بی طاقت ساخته و سرانجام سؤال کرده اند، شما چرا اجازه می دهید در حسینیۀ ارشاد چنین برنامه هایی اجرا شود؟ مطهری در پاسخ گفته است: من مدت سه سال است که هیچ گونه مداخله ای در امور حسینیۀ ارشاد ندارم و اصلاً به آن جا نمی روم. سپس وی را آزاد ساخته و گفته اند حق ندارد از این جریان با کسی صحبت بنمایید.» 34

مأموران ساواک همۀ سخنرانی های مطهری را زیر نظر داشته و نکات تحریک آمیز آن را گزارش می کردند. از جمله در یک سند آمده است که وی در سخنرانی 22/8/53 در تالار شمس گفته است که «چرا دانشگاه های ما آزادی عمل ندارند و نباید داشته باشند تا دانشجویان بتوانند قرآن را تجزیه و تحلیل کنند. اگر کسی عقیده ای داشت و نتوانست عقیده اش را در محیطی که زندگی می کند ابراز کند، بهتر است مهاجرت کند.» 35

در این ایام، مسجد و منبر نیز به عنوان یکی از پایگاه های فکری وی بود. در مساجد مختلف، سخنرانی های بسیاری را ایراد کرد. با توجه به حساسیت های ساواک نسبت به ایشان و فشارهای رژیم اعتقاد داشت که باید در جهت مبارزه با رژیم شیوه های دیگری را پیدا کرد. در یکی از اسناد ساواک مطلب زیر از زبان ایشان، خطاب به دکتر مفتح بیان شده است:

«البته از ما کاری به طور مستقیم بر نمی آید؛ چون روی افرادی مانند ما حساسیت دارند و مواظب هستند. از هر اقدامی سازمان امنیت جلوگیری می کند، اما باید به طور غیر مستقیم کار کرد به این معنا که افراد روشنفکر و خوش استعدادی را که گوشه و کنار می توانیم پیدا کنیم و هنوز سازمان روی آنها حساسیت ندارد به وسائل مقتضی آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانی ها را بدهند و مخصوصاً نسل جوان را در خود جمع کنند و بعد در جهت فکری آنها را راهنمایی کنیم و مطالبی که ما خود نمی توانیم با جوانان در میان بگذاریم آنها بگذراند و در واقع گردانندۀ فکری جلسات ما باشیم.» 36

فعالیت های سیاسی مطهری موجب شد تا در دوم تیرماه 1354 ممنوع المنبر شود. ساواک به همۀ واحدهای خود در شهرستان ها دستور می دهد تا مراقب باشند که او در هیچ شهرستانی سخنرانی نکند.

یکی از فعالیت های مهم وی در همین سال، جلسات درس شرح منظومه بود که در منزل ایشان تشکیل می شد و جمعی از اساتید فلسفه دانشگاه تهران در آن حضور پیدا می کردند.


بازنشستگی

اسناد ساواک نشان می دهد که از سال 1349 سازمان امنیت تدریس استاد مطهری را در دانشگاه از نظر سیاسی به مصلحت نظام نمی بیند. 37

مطهری که سال ها در دانشکده الهیات مشغول تدریس بود و حتی برای مدتی مدیریت گروه فلسفه و حکمت اسلامی را بر عهده داشت در سال 1353 تصمیمی می گیرد تا با استفاده از یک سال مرخصی به چند کشور اسلامی سفر کند و به بازدید از مراکز علمی و کتابخانه های آنجا بپردازد. وی قصد داشت تا از کشورهای مصر، سوریه، اردن، تونس، مراکش، الجزایر، عربستان و لبنان بازدید کند.

پس از آن که دانشگاه با این درخواست موافقت می کند، از مدیریت گروه نیز استعفا می دهد. در نامه ای به رئیس دانشکده علت کناره گیری خود را بیماری و نیاز به استراحت و سفر مطالعاتی می داند.

در 24 آذر ماه 1355 میان دکتر امیرحسین آریان پور و دانشجویی بهنام محمد اسدی گرمارودی بر سر مسائل اعتقادی نزاعی در می گیرد. به خاطر اهانت های آریان پور جوّ دانشکده به هم می ریزد و از آنجا که مطهری بارها بر وی اعتراض کرده و از او برای مناظره، دعوت به عمل آورده بود، وی علیه مطهری شایعه پراکنی می کند. وی با نگارش یک نامۀ مفصل رئیس دانشکده را در جریان همۀ امور به ویژه نحوۀ برخورد خود با وی می گذارد و سرانجام نیز اتمام حجت می کند که اگر نامبرده به فعالیت های خود ادامه دهد به ناگزیر ایشان استعفا خواهد داد و سرانجام نیز در سال 1356 خود را بازنشسته می کند. در قسمتی از نامه چنین آمده است:

«بنده با ایشان از جنبه های شخصی و فردی هیچ گونه اختلاف نظری ندارم، حتی از این جهت ایشان از نظر فکری دارای افکار ماتریالیستی هستند و از سراسر نوشته ها و گفته هایشان پیداست تا آن جا که به زندگی شخصی ایشان مربوط است اعتراضی ندارم، اختلاف من با ایشان دربارۀ روش ایشان است که به یک سلسله اصولی مربوط می شود، از قبیل اهانت به جمع اساتید دانشکده، اهانت به خود دانشکده، استهزای مقدّسات اسلامی و کوشش در منحرف ساختن دانشجویان اسلام. این جهات، مخصوصاً قسمت اخیر، سبب شد که در طول این چند سال، بنده چند نوبت با ایشان به طور مستقیم تماس بگیرم و از ایشان خواهش کنم که اگر دربارۀ اسلام و معارف اسلامی سخنی دارند، بهتر است با من در میان بگذارند، اگر قانع نشدند تصمیم دیگری بگیرند.

من مخصوصاً به ایشان عرض کردم که فکر آزاد است، شبهه در مسائل مذهبی در ابتدا برای هر کسی پیدا می شود، راه طبیعی این است که انسان اشکالات خود را با افرادی که مطالعۀ بیشتری در آن مسائل دارند در میان بگذارد. اضافه کردم که اگر شما مایل نیستید با من تماس دو به دو بگیرید و علاقه مندید در حضور دانشجویان مطرح کنید، حاضرم به اصطلاح میزگردی در حضور دانشجویان و حتی استادان تشکیل دهم و حتی اگر مایل باشید من حاضرم در مجامعی بس عمومی تر با شما به بحث بنشینم.» 38

البته انگیزه استعفای مطهری فقط درگیری های فکری با آریان پور و اوضاع و احوال دانشکده نبود، بلکه در مجموع از تدریس در دانشگاه راضی نبود و همواره به دنبال فرصتی می گشت تا با رفع مشکلات خود، به حوزه باز گردد و درس های طلبگی خود را آغاز کند، همان گونه که مدتی بود هر هفته به حوزه می رفت و درس های حرکت و زمان (شرح اسفار) و نقدی بر ماکسیسم را ارائه می داد.

مطهری نه از عنوان دانشگاهی خود راضی بود و نه از حقوقی که از دانشگاه می گرفت. مدت ها بود که او را در مرتبه دانشیاری نگاه داشته بودند. به علاوه از این هم که در ذهن مردم به عنوان یک شخصیت دولتی مطرح شود رضایت چندانی نداشت. 39

در سال 1355، مطهری به نجف می رود و با امام خمینی دربارۀ وضعیت حوزۀ علمیه قم و مسائل نهضت اسلامی بحث و تبادل نظر می کند. در همین سال جامعۀ روحانیت مبارز را با همکاری تنی چند از دوستان خود بنیان گذاری می کند.
در فاصلۀ سال های 55 تا 57 در جریان مسائل انقلاب بود. از یک سو در ارتباط با امام بود و از سوی دیگر نظارت بر جریان های انقلاب داشت. در این مدت، ساواک به شدت مراقب فعالیت های او بود. یکی از اطرافیانش می گوید:

«در همان روزها، یکی از همان پاسبان ها آمد و خبر داد که در کلانتری صحبت شده که منزل استاد را حدود ساعت سه یا چهار یا پنج بعدازظهر محاصره کنند و افرادی را که در جلسه شرکت می کنند، دستگیر کنند. من فوری به خانه آمدم و به استاد خبر دادم همان لحظه استاد را از در دیگر بردیم به منزل دامادشان. چند روزی استاد در آن منزل بودند و من مخفیانه برایشان غذا می بردم بعد ایشان را به شهرستانک، در راه چالوس بردیم.» 40

چند ماه قبل از انقلاب هنگامی که امام خمینی در پاریس بود، به آنجا سفر کرد و در ملاقات با ایشان برخی از مسائل انقلاب را مورد تبادل نظر قرار داد. در همین سفر، اطرافیان امام متوجه می شوند که رابطۀ امام با ایشان به گونۀ دیگری است. اعتقاد و اطمینانی که امام به ایشان دارد، به هیچ کس دیگری ندارد.

امام خمینی علاقه خاصی به مطهری داشت، هرگاه وی سخن می گفت، امام به دقت به مطالب وی گوش می داد و حتی با دیدن ایشان، شادی و نشاط خاصی پیدا می کرد. سیداحمد خمینی می گوید: وقتی امام در پاریس بود، هر روز برای افراد سخن می گفت. هنگامی که مطهری به پاریس آمد به من اظهار داشت که امام خیلی صحبت می کند و این کار درستی نیست. فرزند امام می گوید: من جرأت نکردم تا چنین مطلبی را به پدرم گوشزد کنم. از او خواستم که خودش این مطلب را به امام گفتند و نظرشان نیز، مورد پذیرش قرار گرفت. از آن به بعد امام فقط هفته ای یک بار صحبت می کرد.

در همین سفر پاریس، امام مسئولیت تشکیل شورای انقلاب را بر عهده ایشان می گذارد. در آنجا جلساتی با حضور مطهری، صدوقی، محلاتی، محی الدین انواری، ابراهیم یزدی و یکی دو نفر دیگر، تشکیل و در این باره بحث و گفت وگو می شود. به گفتۀ هاشمی رفسنجانی، امام، مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و خود ایشان را به عنوان هستۀ اولیۀ شورای انقلاب تعیین می کند و در ضمن، به این پنج نفر اجازه می دهد تا افرادی را به جمع خود بیفزایند. آنها نیز از چند نفر غیر روحانی برای حضور در شورای انقلاب دعوت می کنند.

«نقش استاد شهیدمان آقای مطهری در شکل گیری انقلاب و همچنین در هدایت فکری شورای انقلاب تردیدناپذیر است. در ابتدای تشکیل هستۀ فوق که با هدف تصمیم گیری و برنامه ریزی در خصوص مدیریت کشور، تشکیل دولت و ... ایجاد شده بود، به علت آن که امام با ایشان سخن گفته بود، طبعاً مطهری موقعیت مرجع ما را داشت. نص امام را بیشتر بایستی از ایشان می شنیدیم. من فکر می کنم این مسئله بی جهت نبود، چون امام از خطوط گوناگون چپ، راست، ملی گرایی و امثال آن حزب مطلع بودند و می دانستند که بعد از پیروزی و آزاد شدن جوّ، این خطوط، ظهور می کنند...» 41

به گفته هاشمی رفسنجانی، برخی از اعضا تمایل داشتند که شورای انقلاب و دولت، ائتلافی باشد یعنی از همه جناح ها در آن، حضور داشته باشند و مطهری که نظری خلاف داشت در برابر آنها مقاومت کرد و اجازۀ چنین کاری را نداد.

بعد از اعتصاب کارکنان صنعت نفت که مشکلاتی برای سوخت رسانی به مردم پیش آمد، هیئتی از طرف وی انتخاب و به امام معرفی شد تا به جنوب سفر کرده و مشکلات را حل کنند؛ امام، نظر مطهری را پذیرفت و دستور داد تا طبق آن عمل کنند.

وقتی هم که بنا شد امام از پاریس به تهران بیاید، مطهری در جمع جامعۀ روحانیت می گوید: اولاً باید به فکر محلی برای اقامت امام باشیم. ثانیاً کمیتۀ استقبال را تشکیل دهیم. شهید بهشتی و مطهری هر یک بدون اطلاع دیگری مشغول مذاکره برای تشکیل کمیتۀ استقبال بودند. وقتی از کار یکدیگر باخبر می شوند، جلسۀ مشترکی را در منزل بهشتی تشکیل می دهند که در آن مطهری، مفتح و شهید محلاتی به عنوان سرپرست کمیتۀ استقبال از طرف جامعۀ روحانیت انتخاب می شوند. مطهری تمام جریانات استقبال و نحوۀ ورود امام را برنامه ریزی می کند. هنگامی که هواپیمای حامل امام به زمین می نشیند، قبل از پیاده شدن، امام ایشان را احضار می کند و پس از مذاکره با وی از هواپیما خارج می شود. در فرودگاه نیز وی مطالبی را جهت خوشامدگویی به امام مطرح می کند که دست نوشته آن موجود است.

در ماجرای شکستن دستور حکومت نظامی توسط امام در 21 بهمن 1357 نیز مطهری نقش فعالی داشته است. 42
در طول روزهای پس از انقلاب نیز همواره مراقب برخی از جریان های فکری انقلاب بود. به این مطلب که انقلاب با عنوان اسلامی مطرح شود، حساسیت خاصی داشت و مراقب بود تا برخی جریان های اجتماعی حرکت های انحرافی ایجاد نکنند. به گفتۀ شهید محلاتی:

«آن روزها ایشان با فراست مخصوص خود دریافت که یک گروه خاصی می خواهد در مدرسه رفاه دور امام را بگیرند، ایشان این مسئله را با آیت الله العظمی منتظری در میان گذاشت. این بود که به نحوی امام امت را به مدرسۀ علوی بردند و نگذاشتند نقشۀ آن گروه عملی شود. ایشان از همان اول مراقب اوضاع بودند و هر توطئه ای را خنثی می کرد.» 43

به دلیل اعتمادی که امام به مطهری داشت، نظر ایشان را در مورد افراد برای پست های مختلف پذیرفتند. حکم سرپرستی کمیته مرکزی را برای مهدوی کنی و حکم سرپرستی مدرسه عالی شهید مطهری را برای امامی کاشانی، ایشان از امام می گیرد.


شهادت

از دهه پنجاه به بعد، مطهری درگیر مبارزه با جریان های فکری منحرف بود. برخی گروه ها مانند مجاهدین خلق با اندیشه های وی مخالف بودند. در این اواخر یک گروه جدید به نام «فرقان» پیدا شد که شخصیت هایی مانند مطهری را خطر بزرگ در جهت ترویج اندیشه های خود می دانستند به ویژه آن که در مقدمه چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» مطلبی با عنوان «ماتریالیسم در ایران» نگاشته بود و در آن عقاید گروه فرقان و تفسیرهای انحرافی آنان از قرآن را مورد نقد و تحلیل قرار داده بود.

سرانجام این گروه کمر به قتل وی می بندند و ایشان را در روز سه شنبه 11 اردیبهشت 1358 ساعت ده و بیست دقیقه شب به شهادت می رسانند. در محل شهادت اعلامیۀ گروه فرقان پخش شده بود که در آن نوشته بود: «خیانت شخصی مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده های خلق بر همه روشن بود، لذا اعدام انقلابی نامبرده انجام پذیرفت.»

چند شب قبل از شهادت، خوابی می بیند که آن را برای همسر خود چنین نقل می کند:

«الان خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانۀ کعبه مشغول طواف بودیم که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول(ص) به سرعت به من نزدیک می شوند. همین طور که حضرت نزدیک می شدند، برای این که به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم، خودم را کنار کشیدم و به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: یا رسول الله! آقا از اولاد شمایند. حضرت رسول(ص) به آقای خمینی نزدیک شدند. با ایشان روبوسی کردند و بعد به من نزدیک شدند و با من روبوسی کردند. بعد لب هایشان را بر روی لب های من گذاشتند و دیگر برنداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری که داغی لب های حضرت رسول را روی لب هایم هنوز حس می کنم.» 44


پی نوشت ها:

26)    سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 104.
27)    لمعاتی از شیخ شهید، ص 20.
28)    استاد شهید ب روایت اسناد، ص 102.
29)    مصلح بیدار، صص 156- 155.
30)    سیری در زندگانی استاد مطهری، صص 247- 245.
31)    استاد شهید به روایت اسناد، صص 147- 146.
32)    پاره ای از خورشید، ص 254.
33)    یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ص 197.
34)    استاد شهید به روایت ساواک، ص 212.
35)    استاد شهید به روایت ساواک، ص 238.
36)    همان، ص 252.
37)    استاد شهید به روایت ساواک، ص 252.
38)    سیری در زندگانی استاد مطهری، صص100- 99.
39)    مصلح بیدار، ص 410.
40)    پاره ای از خورشید، ص 417.
41)    همان، ص 527.
42)    مصلح بیدار، ص 219.
43)    پاره ای از خورشید، ص 406.
44)    پاره ای از خورشید، صص 106-105.

منبع: حاصل عمر، ج 1، ص 48-5.

نویسنده:
عبدالله نصری