کتاب انسان کامل ، اثر متفکر و دانشمند شهید استاد مرتضی مطهری، عنوان مجموعه ای از مباحث گرانقدر حول محور انسان است.

در این نوشته به معرفی آن می پردازیم.

کتاب «انسان کامل» شامل ۱۳سخنرانی استاد مرتضی مطهری در سال ۱۳۵۳است که در ایام ماه مبارک رمضان ایرادشده است.

موضوع اصلی کتاب، معرفی انسان نمونه و الگوی تربیتی موردنظر اسلام است که استاد مطهری از آن به‌عنوان انسان کامل یاد می‌کند...

 

اگرچه تعبیر انسان کامل بیشتر در کتب عرفانی مورداستفاده قرارگرفته است، اما استاد مطهری در این مجموعه سخنرانی، «آگاهانه» تعریفی متفاوت از این تعبیر ارائه می‌دهد. استاد در سخنرانی اول، پس از ذکر مقدمه‌ای درباره سابقه‌ی کاربرد تعبیر «انسان کامل» می‌گوید: «اولین کسى که با لفظ «انسان کامل» این مسئله را طرح کرد و با دید خاص عرفانى این مطلب را بیان کرد، محیى الدین عربى است. دیگران هم انسان کامل را- هرکسى از دید خود- به شکلى بیان کرده‏اند. ما مى‏خواهیم ببینیم که انسان کامل از دید قرآن چگونه انسانى است.» (مجموعه آثار،ج23،ص100)  در این کتاب، انسان کامل، انسانی است که همه ارزش‌های انسانی در او رشد یافته است؛ به گونه‌ای هماهنگ و در حدّ اعلی. (مجموعه آثار،ج23، ص112)

 

این کتاب را باید در ردیف دیگر آثار تربیتی-اخلاقی استاد مطهری قرار داد، مانند تعلیم و تربیت در اسلام، و آزادی معنوی. از این منظر طرح مسئله «انسان کامل»، به منظور ارائه الگوی تربیتی اسلامی صورت گرفته است. استاد در این کتاب با استفاده از تعابیر انسان مسخ شده، انسان معیوب، انسان سالم و انسان کامل به دنبال آن است که انسان را در متن یک مسیر واقعی نشان دهد. استاد شناخت انسان کامل از منظر اسلام را جزئی از فرایند تربیتی می‌داند: «شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر براى ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و سرمشق را دارد؛ یعنى اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم- چون اسلام مى‏خواهد انسان کامل بسازد- و تحت تربیت و تعلیم اسلامى به کمال انسانى خود برسیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است، چهره روحى و معنوى انسان کامل چگونه چهره‏اى است، سیماى معنوى انسان کامل چگونه سیمایى است و مشخِصات انسان کامل چگونه مشخصاتى است، تا بتوانیم خود و جامعه خود را آن گونه بسازیم. اگر ما «انسان کامل» اسلام را نشناسیم، قطعاً نمى‏توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر یک انسانِ ولو کامل نسبى از نظر اسلام باشیم‏.»(مجموعه آثار،ج23، ص105)

 

البته نحوه بررسی ویژگی‌های انسان کامل، این فایده را نیز به دنبال دارد که از مسیر شناخت بایسته‌های انسان کامل از منظر اسلام، شناخت ما از اسلام نیز از روشنی بیشتری برخوردار می‌گردد؛ چرا که از این طریق، بایدها و نبایدها، جاذبه و دافعه اسلام نیز معرفی می‌گردد.

 

به علاوه، با توجه به این پیش‌فرض که معصومین(علیهم السلام) انسان‌های کامل مورد نظر اسلام هستند، رفع ابهام از مفهوم انسان کامل، در معرفی شخصیت پیامبر اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) مؤثر است.

 

استاد مطهری در جلسه اول سعی دارد که وصف «کامل» را توضیح دهد. وصف کامل ناظر به روح است نه جسم. یعنی چه بسا انسانی که از نظر جسمی دچار نقص و معلولیت باشد اما روح او به سمت کمال در حرکت است. استاد مطهری توجه خواننده را به این نکته جلب می‌کند که انسان را نباید ایستا و ساکن تصور کنیم. انسان در حرکت است. روح او از نقص و عیب و بیماری باید عبور کند، به فضیلت‌ها آراسته گردد و صفت کمال را در خود محقق نماید. انسان‌ها با توجه به وضعیت روحی خود، طیف وسیعی را تشکیل می-دهند. از انسان‌های مسخ شده تا انسان کامل.

 

استاد در جلسه دوم بر لزوم هماهنگی در رشد ارزش‌های انسانی تأکید دارد. وی رشدهای یک بعدی را یک انحراف در روند تربیت معرفی می‌کند. رشدی که چه بسا مربوط به یک ارزش و فضیلت است اما در معرض این اشکال که تنها در یک بعد خلاصه شده است؛ مانند آنها که تنها به عبادت می‌پردازند یا خدمت به خلق را تنها ارزش انسانی می‌دانند. از این سخنرانی این جمله استاد جلب توجه می‌کند که: «غالباً جامعه‏ها از راه گرایش صد درصد به باطل، به گمراهى کشیده نمى‏شوند، بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده مى‏شوند بسیارى از انسان‌ها نیز از این راه به فساد کشیده مى‏شوند.» (مجموعه آثار،ج23،ص114)

 

در جلسه سوم استاد مطهری به دردهای اصیل انسانی می‌پردازد و در مقام داوری بین آنها که اصلی‌ترین درد و ارزش را درد خداجویی معرفی می‌کنند و آنها که مهم‌ترین درد را درد خلق می‌دانند، می‌گوید مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را و اینکه اساساً در اسلام خدا و انسان از یکدیگر جدا نیستند و این پاسخ از نوع نگاه استاد به رابطه خدا و انسان سرچشمه می‌گیرد.

 

استاد مطهری در گفتار چهارم به لزوم همراه بودن گرایش‌های برونی و درونی اشاره می‌کند و اینکه عبادت‌گرایی توأم با جامعه‌گریزی و جامعه‌گرایی توأم با خداگریزی هر دو خروج از جاده تعادل محسوب می‌شوند و نیز اینکه در اسلام ارزش‌های انسانی از یکدیگر تفکیک‌پذیر نیستند. استاد مطهری، امیرالمؤمنین(ع) را نمونه مجسّم اسلام در جامه‌ جامعیت معرفی می‌کند.

 

شهید مطهری در جلسه پنجم، به بیان خلاصه‌ای از دیدگاه‌های مکاتب مختلف در مورد انسان کامل می-پردازد. اما از فصل ششم تا فصل سیزدهم، به تفصیل، دیدگاه‌های مکاتب مختلف را موردنقد و بررسی قرار می‌دهد. این مکاتب عبارت‌اند از مکتب عقل، مکتب عرفان، مکتب قدرت، مکتب محبت، مکتب سوسیالیسم و مکتب اگزیستانسیالیسم.

 

فصل هفتم مربوط است به معرفی انسان کامل از دیدگاه مکتب عقل. به عقیده فلاسفه قدیم، جوهر انسان و «من» واقعی او، همان عقل اوست. به همین دلیل حکمای اسلامی، ایمان مورد تأکید در قرآن را از جنس شناخت می‌دانند. شناخت مبدأ جهان، نظام جهان و... به این ترتیب، ایمان یعنی شناخت، اما شناختی که فلسفی و حکیمانه است نه شناخت جزئی.

 

استاد در نقد و بررسی دیدگاه این مکتب نسبت به انسان کامل، اصالت معرفت عقلی در اسلام را مورد تأکید قرار می‌دهد اما این اشکالات را نیز بر این مکتب وارد می‌بیند که جوهر انسان تنها عقل او نیست؛ بلکه عقل، تنها یک شاخه از وجود انسان است نه تمام وجود و هستی انسان. و دیگر اینکه ایمان مورد نظر قرآن برابر با شناخت نیست. بلکه عناصر دیگری نیز در ایمان وجود دارد مانند عنصر گرایش، عنصر خضوع و تسلیم، عنصر علاقه و محبت.

 

فصل هفتم، هشتم و نهم به تبیین دیدگاه مکتب عرفان و تصوف درباره انسان کامل می‌پردازد. عرفا حقیقت انسان را دل او معرفی می‌کنند که مرکز عشق الهی است. به همین دلیل راه وصول به کمال را نیز تزکیه نفس و توجه به خدا می‌دانند. انسان کامل مطابق این مکتب، کسی است که به خدا رسیده است، نه اینکه فقط خدا را شناخته باشد. استاد در نقد و بررسی این دیدگاه معتقد است برخی تأکیدات عرفا مورد تأیید اسلام است مانند: تهذیب نفس، علم افاضی، قرب به حق و... اما برخی اشکالات را نیز متوجه برداشت‌های انحرافی از مکتب عرفان می‌داند مانند: تحقیر عقل، درون‌گرایی مطلق، نفس کُشی.

 

سخنرانی دهم و یازدهم به نقد و بررسی مکتب قدرت اختصاص دارد. این مکتب، انسان کامل‌تر را انسان قوی‌تر می‌داند. استاد در تبیین رویکرد این مکتب خلاصه‌ای از دیدگاه‌های نیچه را به نقل از سیر حکمت در اروپا بیان می‌کند. شهید مطهری در نقد و بررسی این مکتب با استناد به آیات قرآن و احادیث، بر ارزش-مندی قدرت تأکید می‌کند اما دو نکته را نیز  یادآور می‌شود. نخست اینکه قدرت تنها ارزش مورد قبول اسلام نیست و دیگر اینکه در شناخت قدرت نباید دچار اشتباه شد و قدرت را تنها در مفهوم مادی آن منحصر دانست بلکه مصداق واقعی قدرت، قدرت معنوی و روحی است.

 

مکتب محبت، مکتب دیگری است که استاد مطهری دیدگاه آن را در مورد انسان کامل مورد توجه قرار داده است. مکتب محبت، کمال انسان را مساوی خدمت به خلق و محبت کردن به مردم می‌داند. استاد در بررسی این مکتب ضمن اینکه ارزش ایثار و خدمت به خلق در اسلام را یادآور می‌شود، این اشکالات را نیز وارد می‌داند که این مکتب، تک‌ ارزشی است و تنها خدمت و محبت به انسان‌ها را مورد توجه قرار داده است. اشکال دیگر نیز غفلت این مکتب از مفهوم انسانیت است؛ با این توضیح که هدف از خدمت باید رشد انسانیت باشد وگرنه خدمت به مردم در غیاب رشد انسانیت، توقف در ابزار و توقف در ابتدای مسیر است.

 

نقد و بررسی دیدگاه مکتب سوسیالیسم، موضوع گفتار دهم است. انسان کامل در مکتب سوسیالیسم، انسانی است که «من» در او تبدیل به «ما» شده باشد. تنها در این صورت است که در جامعه انسانی شاهد وحدت خواهیم بود.  این مکتب راه رسیدن به کمال را از بین بردن تعلقات اختصاصی و نفی مالکیت می‌داند. اما استاد مطهری ضمن تأکید بر ارزشمندی دستیابی به وحدت و یگانگی، راه رسیدن به آن را نفی تعلق اشیاء به انسان نمی‌داند بلکه برعکس رفع تعلقات و وابستگی انسان به اشیاء است که می‌تواند زمینه ساز وحدت و یگانگی باشد که در این صورت راه رهایی از «منیّت» نیز اصلاح درون است.

 

آخرین مکتبی که استاد دیدگاه آن را در مورد انسان کامل جستجو می‌کند، مکتب اگزیستانسیالیسم است. انسان کامل از منظر این مکتب، انسانی است که «من» او از هر چیز آزاد باشد. اراده‌ آزاد و اندیشه آزاد. استاد بعد از بررسی مفهوم آزادی از دیدگاه این مکتب، به نقد این موضوع می‌پردازد که برخی اگزیستانسیالیست‌ها حتی اعتقاد به خدا را نیز با آزادی انسان ناسازگار تلقی می‌کنند.

 

استاد مطهری دو اشکال عمده را متوجه این مکتب می‌داند. اول اینکه اعتقاد به خدا را با اختیار و آزادی قابل جمع نمی‌داند و دیگر اینکه تعلق و وابستگی به هر چیزی را ضد آزادی انسان معرفی می‌کند. استاد در کتاب «علل گرایش به مادیگری» و کتاب «انسان و سرنوشت» به بررسی و نقد اشکال نخست پرداخته است و خواننده را به این دو اثر ارجاع می‌دهد و در مورد اشکال دوم در کتاب انسان کامل به تبیین رابطه خدا و انسان می‌پردازد. استاد دلیل نادرستی دیدگاه اگزیستانسیالیست‌ها را در غفلت از این نکته می‌داند که حرکت از «خود» به «خدا»، حرکت از «خود» به «ناخود» نیست؛ بلکه حرکت از «خود ناقص» به «خود کامل» است. ممکن است خواننده کتاب انسان کامل این پرسش را مطرح کند که استاد در این اثر، به نقد دیدگاه مکاتب مختلف درباره انسان کامل پرداخته است اما تصویر جامعی از انسان کامل در نگاه اسلامی ارائه نداده است. خواننده باید به این نکته توجه داشته باشد که استاد مطهری در ضمن تفکیک نظرات صحیح و نادرست هر یک از مکاتب، دیدگاه اسلام را نیز تبیین می‌کند. دیدگاهی که در معرفی انسان کامل و نمونه بیش از هر چیز بر جامعیت و هماهنگی ارزش‌ها تأکید دارد.