خلاصه کتاب فلسفه اخلاق اثر استاد شهید مرتضی مطهری


 

مقدمه

آدمی از آغاز تا پایان زندگی خویش به طور فطری به ارزش های اخلاقی گرایش دارد و شخصیت وی همواره با معیارفضایل و رذایل محک می خورد و هرکس در این سنجش به امتیاز بالاتری دست یابد در خاطر مردمان و نزد خدای خود جایگاهی رفیع و ارزشمند خواهد داشت.
بدین جهت پیام آوران الهی در طول تاریخ بشریت،با فراخوانی امت ها به پرستش یگانه آفریدگار جهان،با تکیه بر ارزش های اصیل اخلاقی در همه ابعاد زندگی،انسان را به رشد و رویش رهنمود می ساختند از همین سلسله سفیران الهی پیام آور اسلام است که علت برانگیخته شدن خود را تمام و اکمال سجایای اخلاقی برمی شمارد.

در این میان عدهّ ای به جای تمسک به فرهنگ اصیل و غنی دینی و گرایش به ارزش های اخلاقی –و حیانی، به مکاتب اخلاقی گوناگونی روی آوردند تاپاسخ بخشی از مشکلات روحی و روانی و بحرانهای معنوی خود را بازیابند.تلاش جمعی بشر، برای ارائه مکاتب اخلاقی، گرچه به رشد و تعمیق حکمت و بصیرت اخلاق منجر شد اما دوری از ریشه آسمانی اخلاق و بی توجهی به خدا و آخرت که از پایه های اساسی اخلاق به شمار می رود از آفاتی است که به ایجاد شبهات و سست شدن بنیان اخلاق منجر گشته است.

مطالعه‌ی اخلاق اسلامی را نمی‌توان به قرآن و به نظام رایج همراه آن محدود کرد، حتی اگر دامنه‌ی آن را به تفا سیر عا لما نه در زمینه‌های مختلف، از قانون گرفته تا فلسفه و علوم طبیعی گسترش دهیم.
اهمیت بنیادی این عناصر امری بدیهی است، چرا که آن‌ها در بر دارندۀ اصول، استدلالها و روایاتی هستند که می‌توانند مشمول گذر زمان نگردند. اما نقش محوری اخلاق اسلامی در گسترۀ قرآن ومجموعه‌ی مواعظ و سنن نبوی با اصلی کلیدی همراه است که در قول مصرّح و مکرّر «اسلام، راهی برای زندگی» نهفته است. این نظریه متکی بر جایگاه تاریخی زندگی محمّد(ص) ، همراه با مجموعۀ‌ مجاهدت‌های مستند وی است که تلاش می‌کند رسالتی پیامبرانه را به گونه‌ای به انجام رساند که درآن جستجوی آرمان‌های اخلاقی امری مجرد و ذهنی نیست، بلکه عملی است.در عین حال همیشه مسلمانان و غیر مسلمانانی بوده‌اند که ترجیح داده‌اند با متون دینی همچون متونی دارای معانی واحد و بسته رفتار نمایند، زندگانی پیامبر را به روی تفاسیر خلاقانه که شایسته آن است ببندند، و تاریخ متنوّع مسلمانان را تاریخ اسلامی یگانه جلوه دهند. قابل پیش‌بینی است که این دیدگاه پدید‌آورندۀ خصلت و ویژگی‌ای است که به عنوان مجموعه‌ای از احکام قدسی قابل شناسایی است.برخی راهشان را در احکام و یا فقه می‌یابند و دیگران آن را در گستره‌ی شریعت به عنوان نمادی رایج از اسلام می‌جویند. سپس به کارگیری این ویژگی در چالش‌های روزانه که یک مسلمان با آن مواجه است عملی موقوف به اراده است، هر چند تا آنجا که به تشخیص اصل مربوطه وابسته است،همراه با بصیرت نیز هست.

جانب داری از دیدگاهی که نیروی انسان و عقل را فراتر از اعمال متعبّدانه می‌انگارد، تنها در باوربنیادگرایان، و به بیان بهتر اسلام‌گرایان سیاسی نیست. طرفه آن که این رویکرد ایدئولوژیکی درمیان بسیاری از صاحب‌نظران در زمینه اسلام که همانند اسلام‌گراها ترجیح می‌دهند در پیچیدگی‌های دنیاهای متکثّر اسلام- تاریخی و معاصر، فرهنگ مکتوب و اجتماعی، پاک دینی و بد دینی- و تما م نقاط تاریک میان این دوگانگی‌ها خود را درگیر ننمایند رایج است. این گرایش ساده‌اندیشانه هیچ‌گاه به عریانی امروز دربسامد وقایع یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ نبوده است. با مسائل نگران‌کنندۀ خشونت سیاسی، مدارا، رابطه فرد و جامعه، و حتی چالش‌های تازه‌ی فناوری زیستی، علناً آنگونه رفتارمی‌شود که گویا مشکلات اخلاقی موجود دارای راه حل‌های آماده‌ای هستند که تنها باید آن‌ها را ازقرآن استخراج نمود.

اخلاق همان طور که از اسمش پیداست پژوهشی درعلم اخلاق است.
اخلاق علم نیست و حتی پژوهش علمی یا تاریخی در نحوه تکامل نظریات اخلاقی فرد و جوامع نیز به شمار نمی آید، بلکه دربارۀاخلاق است.اخلاق دستگاهی از عقاید جاری در جامعه دربارۀ منش و رفتار افراد آن است و دربارۀ این که افراد آن جامعه چه رفتار و منشی باید داشته باشند.
اخلاق باید از قانون و سیاست و آداب و رسوم اجتماعی متمایز گردد،ولی نباید فراموش کرد که این تمایز همیشه وهمه جا به یک اندازه قطعیت ندارد، بنابراین این مطلب بازتاب ماهیت جوامع توده ای معاصر و تفاوت آنها با دولت و شهرهای قدیم است در نتیجه ما می توانیم وجه تمایز اخلاق و سیاست را بصورت بازتابی از اختلاف باورهای خصوصی فردی و مصالح اجتماعی ببینیم. در اختلاف رأی اکثریت مطرح نیست، از نظر سیاسی کاری درست است که اکثر مردم با آن موافقت کنند تا بتوان آنها را به موافقت و همراهی وا داشت.
فرق اخلاق با آداب و رسوم مورد قبول همه است،ولی صورت بندی و تقریر آن چندان ساده نیست.نکته قابل توجه این است که منش یا رفتار مورد نظر در این جا با رفاه عمومی و اهمیت آن بستگی پیدا می کند و شاید بتوان گفت که مبادی آداب و رسوم اجتماعی اختیاری و قابل تغییرند ولی اخلاق چنان اقتضایی ندارد.

رفتار باید بر مبنای اصلی باشد که بتوانیم آن را بصورت قانونی عام و مطلق در آوریم، بدین معنی که اگرکسی در شرایطی مشابه همان رفتار را داشت کار او مورد پسند ما باشد.
اخلاق نقد مفاهیم اخلاقی است و باید از تحقیق در امر واقع به عنوان یک علم و همچنین ازاخلاق گرایی که دانشی در مرتبه اول است گردد.معمولاًاخلاق مردم یک جامعه شامل فضائل اند و یا سعی می کنند آن قواعد متعدد را از اصول بنیادی مانند اصل سودمندی یا امر مطلق اخلاقی استنتاج نمایند و نظامی اخلاقی بر پا کنند،ما برای اعتقادات اخلاقی سطوح متفاوتی از کلیت قائل می شویم،این نکته در درک مطلق گرائی و نسبی گرایی اخلاقی و تطور و تنوع اخلاق و مباحث مربوط بدان اهمیت اساسی دارد.
تعارض اخلاقی انواع مختلف دارد.ممکن است عقیده ما درباره تکلیف بارأی دیگران تعارض داشته باشد،همچنین امکان دارد که ما در درون خود دچار خودستیزی باشیم و نتوانیم درباره تکلیف خودتصمیم بگیریم،در موارد دیگر ما می توانیم وظیفه اخلاقی خود را مشخص کنیم ولی این وظیفه با امیال شدید ما متعارض است ،البته امکان دارد که حل این تعارضات دشوار باشد و در عمل نیز موجب رنج فراوان و اضطراب ما شود.

اخلاق متضمن معیارهای داوری است. اگر رفتار مردم مطابق مقتضیات اخلاق باشد، مورد ستایش قرار می گیرند و اگر بر خلاف رفتار نمایند یا قصور و تقصیری از آنها سرزند ملامت می شوند و یا آنها را مجرم و مستحق مجازات می دانند ویا آنها را مجرم و مستحق مجازات می دانند فرد همیشه بخاطراجرای تعهدات اخلا قی خود ستایش نمی شوند و همینطور ترک تکلیف، همیشه موجب تقبیح نیست وقتی انجام وظیفه آسان است ،یعنی شرایط طو ری است که هر کس به تکلیف خود عمل میکند. دیگر ستایشی در بین نیست و اگر هم با شد چندان زیاد نیست .ولی اگر در چنین شرایطی کسی وظیفه خود را ترک نماید ،به شدت مورد ملا مت قرار می گیرد به همین ترتیب کسی که در شرایطی فوق العلاده دشوار وظیفه خود را انجام می دهد ،مورد ستایش فراوان است وآن کس که در چنین شرایطی به تکلیف خود عمل نکند سرزنش نمی شود. معیار حسن اخلاق فقط ادای تکلیف نیست. اولاً در این جا کیفیت کار باید بیش از سطح عمومی مورد انتظار باشدو از طرف دیگر حسن اخلاق با فرارویی از حد تکلیف نمایان میگردد.
یکی از شیوه های کسب اعتبار اخلاقی فرارویی از حد تکلیف است .اگر تکلیف مبین اقتضای اخلاق است، پس آنچه از حد تکلیف فراتر رود از نظر اخلاقی ضروری نیست. همۀ وظا یف اخلاقی از واجبات و فرا یض نیستند وحتی بعضی از آن ها ضرورتی ندا رند و به معنی دقیق کلمه تکلیف نیستند .بعضی از کارها ستایش ما رابر می انگیزند ولی ما از کسی انتظار نداریم که آن ها را انجام دهند وهیچ کس نیست که برای ترک ،آنها را سرزنش کنند.
بهداشت مردم ازاخلاق متفاوت است .از یک طرف صداقت و وجدان اخلاقی تأ کید می شود واز طرف دیگر وجدان وحسن کارآن مورد تردید قرار می گیرد. به نظر من چون ما به قواعد پذ یرفته شده رفتار اطمینان نداریم این عدم اعتماد وکمبود را به بهای زیادی که به وجدان و صداقت میدهیم جبران می نماییم. وقتی نمی توانیم تکلیف خود را با یقین مشخص کنیم طبعاً مستعد پذیرش این عقیده ایم  که نمی توانیم وظیفه قطعی خود را تعین کنیم .افراد مختلف از نظر وجدان متفاوتند.در عبارت دیگر می گوییم چون ما نمی توانیم وظیفه قطعی خود را تعین کنیم ،لااقل به امر و ندای وجدان احترام بگذاریم. اغلب می گویند که از نظر اخلاقی فقط حکم وجدان اهمیت دارد، یعنی وقتی کسی صادقانه به کار خود اعتقا د دارد دیگر نفس کاراومطرح نیست  اگر چه ارزش نسبی رفتار ونیت از دید گاه های مختلف متفا وت است نمی توان گفت که خود رفتار هیچ اهمیتی ندارد. موضو ع به دید گاه ما از احکام اخلاقی بستگی دارد. اصول کلی اخلاقی چیزی جز قواعد پذیرفته شده رفتار اجتماعی واحکام ویژه اخلاقی نیز چیزی جز کار برد آن احکام در موردی خالص  نیستند، احکام اخلاقی صرفاً گزارهای تجربی درباره سنت های جا افتادۀ اخلاقی نیستند، ولی اگر قبو ل کنیم  ،این سوال پیش می آید که چه نوع گزاره هایی هستند؟ اگر از نوع قضایای آشنا و متعارف باشند، مسأله خیلی ساده می شو د. به نظر من احکام  اخلا قی چنین پایگاهی ندارند معذالک بررسی نظریات مخالف ضروری است. شناخت گرایی اخلاقی این است که ما حکم اخلا قی را خبری از امر تلقی کنیم .بعضی از فلا سفه آن را تجلی  و گرایش ویا صر فاً یک دستورمیدادند که از وا قعیت چیزی نمی گویند دو الگوی شناخته شده و متعارف برای احکام اخلاقی قضایای ریاضی و گزاره های علوم تجربی هستند. تصویری که ما از اخلا ق داریم معمولاً بر مبنای یکی از این دو الگوست .اگر ریاضیات را مدل قرار دهیم به خردگرایی اخلاقی می رسیم واگر الگوی ما علوم تجربی باشد با تجربۀ اخلاقی مواجهیم. بنابراین خردگرایی  وتجربه گرایی اخلاقی دوشاخه از شنا خت گرایی هستند.خردگرایی اخلاقی کاملاً با مفهوم قانون اخلاقی هماهنگ است. همان طورکه دادگاه ها قوانین کشوری رامبنا قرار می دهند.طوری که مبنای قضاوت خود راقوانین بدهیات اخلا قی می داند ممکن است سوال شود که آیا به راستی چنین برداشتی از رابطه اصول کلی واحکام ویژه اخلاقی درست است ؟واقیت این است که ما اصول را موافق میل خود تفسیرمی نماییم یااینکه عزم خودرا جزم می کنیم که درآن موفقیت ویژه فلان رفتارداشته باشیم. اصول اساسی اخلاق که بدهیات شمرده می شوند بدون شک بسیار متعین اند ودرنتیجه قضاوت خصوصی شخص بیش ازاستنتاج منتقی ازاصول اخلاقی مطرح است، هرچند این ملاحظات به مقایسه اخلاق وهندسه سایه هایی از شک می افکند، ولی به هیچ وجه قطعیت ندارند.ازنظرتاریخی قبل ازاینکه اصول هندسه فرمول بندی شوند بعضی ازحقایق هندسی معلوم بودند، بنابراین شایداخلاق درانتظاراقلیدس خودباشد، معذالک مشکلات بزرگ دیگری برسرراه خردگرایی اخلاقی است. مامی توانیم اصول اخلاقی رابرتعهدات مطلق ونسبتی تقسیم کنیم بعضی رابرعدهّ ای دیگرترجیح دهیم، یاوظایف قطعی رادربرابرتکالیف اولیه مطرح نماییم. مهمترین اشکال خردگرایی اخلاقی درمفهوم کلیدی بداهت ذاتی یاشهودی است که دیگراعتباری ندارند. ما دیگرنمی توانیم بپذیریم که دراخلاق ریاضیات یاهررشته ای حقایق اساسی وجود دارد که به حکم بداهت ذاتی خود مورد قبول است. اگر قبول کنیم که اصول هندسی حقایقی بدهی است آن وقت پذیرش چنین حقایقی دراخلاق نیزاساساً بلامانع است. ولی ماامروزه مفهوم بداهت ذاتی رادرریاضیات کنارگذاشته ایم، شاید بتوانیم این نکته رابه زبان فنی وبااندکی تصامح چنین بیان کنیم قضایای ریاضی تحلیلی اند نه تالیفی. پیشینیۀ تکامل فلسفه اخلاق خرد گرایی اخلاق رابی اعتبارساخته است. درریاضیات (اصول موضوعه یک دستگاه صوری قیاسی )ومفهوم(قضیه تحلیلی)جایگزین های بهتری برای مفهوم بداهت ذاتی هستند،ولی دراخلاق چنین وضعی نداریم،کاملاً واضح وروشن است ،بنابر نظریه حسن اخلاق وقتی می گوییم چیزی خوب یا رفتاری درست است به حسن اخلاق خودآن را می گوییم . وقتی ما ازحسن اخلاق محبت می کنیم، منظورمان تحت الفظی واژه حسن نیست زیرا دراینجا قوه ای مانند قوه باصری به نام قوه ادراک اخلاقی وجودندارد. نظریه حسن اخلاقی ازجهت دیگری نیزمورد ایراد است. اخلاق مردم درمکانها و زمان های مختلف متفاوت است .البته ادراکات حسن آنها نیز فرق می کند .ولی اختلاف آن رااخلاقی متناظربا تنوع فرهنگ هاست، درحالی که نقایصی مانند کوری وکری مبنای فیزیولوژیک دارد.وقتی نظریه حسن اخلاق عنوان شد به خاطراینکه وجوه اختراق اخلاقی راذهنی تلقی کرده است موردانتقاد واقع گردید . اگرحکم اخلاق راگزارش ازتمایلات گویند بدانیم درآن صورت اصالت ذهن راپذیرفته ایم ،که دونوع اند :اولاً این احکام به چیزی که قابل اشاره حسن باشد دلالت ندارد، بلکه فقط ازاحساسات درونی شخص صحبت می کنندازطرف دیگرمابه هیچ طریق مشخصی نمی توانیم نشان دهیم که فلان حکم اخلاقی اشتباه است .بنابرتغیردیگری، دیدگاه ازلحظات نخست ذهنی است ،ولی ازجنبه دیگرذهنی نیست ،چون معمولاً هرکس تمایلات خودش رامی داند ولی ممکن است اظهارنظراودربارۀ رأی تمام یا اکثریت مردم اشتباه باشد.این مطالب علی رغم آنکه قانع کننده نیستند،اما چنین جذابیتی بدون شک وقتی مردم میگویند که چیزی خوب است ،معمولاً نسبت بدان گرایش موافقی دارند.ولی این تمام مطلب نیست .مامیتوانیم بااصطلاحات اخلاقی گزاره تحلیلی بسازیم ولی احکام اخلاقی تحلیلی نیستند، ازطرف دیگراین احکام قضایای تالیفی تجربی نیزنیستند.البته طبق چنین قضایایی موردتخلیف دقیق قرارنگرفته است. تفاوت اساسی میان قلمرو اخلاق وفضای امرواقع این است که معیارهای اخلاقی راماانتخاب می کنیم، بنابراین مادراخلاق بااختلافاتی بنیادی وتبدیل ناپذیرمواجه ایم ارزیابی اخلاقی اساساً کاربری نیست مگر اینکه مبنا ازدیدگاه های مذهبی قراردهیم بنابراصل تحقیق پذیری هرقضیه ای یاتحلیلی است یاتجربی. اگراین اصل رانپذیریم ممکن است بگوییم که قضایا نوعی سومی نیزدارند که مقولۀ تلفیقی پیشینه ای است واحکام اخلاقی رادراین مقوله جای دهیم .اغلب براین باورند که مقولۀ متجانسی تحت این عنوان وجودندارد وبنابراین احکام اخلاقی نیز نمی تواند چنین موضوعی داشته باشد .منشا خودگرایی اخلاقی اشکالات تجربه گرایی اخلاقی است .تجربه گرایی اخلاقی نیزازدشواریهای خردگرایی اخلاقی مایه میگیرد. موانعی که درراه هرکدام ازاین دوپیش می آید سبب گرایش به دیگری می شود .اگرشناخت گرایی اخلاقی رابکلی ردکنیم راه برای شخص ثالثی بازمیشود شاید که تجربه گرایی وخردگرایی اخلاقی خطای بنیا دی واحد استوار است وآن اینکه هر دو احکام اخلاقی راقضییه می انگارند.اگراین فرض رانپذیریم راه جدید تکامل فلسفه اخلاق پیدامی شود.شناخت ناگرایی اخلاقی وارث بعضی ازوجوه جذاب خردگرایی وتجربه گرایی اخلاقی است یکی ازمهمترین دلایل توجه به خردگرایی اخلاقی دردوران معاصراین است که استقلال اخلاق دفاع وازتحول آن به علوم تجربی جلوگیری شودوشناخت ناگرایی اخلاقی به بهترین وجه این هدف راتامین می نماید،اگرحکم اخلاقی اصلاً قضییه نباشد به طریق اوّلی قضییه تجربی نیزنخواهدبود.ازدیدگاه شناخت ناگرایان امرواقع وارزش دارای عمیقترین وجه اختراق منطقی اند .کسی که به چنین وجه اختراقی قایل باشدتبیین آن رادرنظریه شناخت ناگرایی می یابد.احکام اخلاقی نه ازنوع قضایا بلکه ظهوروبروزگرایش واحساس ماهستند.دستورگرایان به استقلال احکام اخلاقی معتقدندولی تجربه گرایان آنهارابخشی ازعلوم می داننددرتاسیس اخلاق علمی این وجه افتراق اهمیت زیادی ندارندطرح وسیله هدف به عنوان الگوی رابطه علوم واخلاق محدودیت ها یی دارندازدیدگاه اخلاق وسیله نیزبایدمانندهدف ارزش یابی شوند. قواعد اخلاقی غایات اخلاقی اند، فقط راهنمای این غایات نیستند، گزینش مادرچهارچوبی ازمحدودیت ها تحقق می پذیردوعلم این چهارچوب رانشان می دهند. نوآوری های علمی مسائل جدید ی را برای ارزشیابی اخلاقی مطرح می نمایند،تکامل علم اعتباری چون وچرایی برای نظریه وجوب به ارمغان نمی آورند،ازطرف دیگروجوب با آزادی ومسئولیت اخلاقی سازش  ناپذیرنیست تبین چنین نظریه ای غایتی ازتبین متمایزاست. به نظرمیرسد که بعضی ازعلوم اجتمایی فقط به تبین غایتی می پردازند ودرنتیجه جایی برای تعارفی ضرورت علّی وآزادی فردی باقی نمی گذارند. اگرتعابیرمذهبی راقضایای خبری بدانیم اشکالاتی که به اخلاق علمی وارداست درمورداخلاق مذهبی نیزصدق می کند،ولی معلوم نیست که تعابیرمذهبی قضییه باشندازدیدگاه شناخت ناگرایان این تعابیرهمان پایگاه منطقی احکام اخلاقی رادارند.آثاروفوایدهماننداسباب وموجبات ایمان هم ماهیت علمی دارندهم حالات نفسانی اند وهم برخی ازمقوله اعمال ورفتارند. یکی ازبالاترین لذّت ها برای انسان سکینه وآرامش روانی است، اضطراب ونگرانی ازبزرگ ترین دردهای بنی آدم ومنشأ بسیاری ازانحرافات وناکامی هااست. تلاش های بشری برای خلاصی ازاین درد جانکاه گویای تجربه های تلخی دراین باره است. متون دینی  ازعوامل مختلفی به عنوان موجبات پیدایش ثبات وکمال ایمان نام برده  است. بخشی ازآنها ماهیت معرفتی دارندمانندعلم وفقاهت دردین که مقدمات نظریه ایمان رافراهم می سازندودرعلم کلام فراهم می آیند و دسته دیگرنوعی صفت وملکه نفسانی هستندمانندتقوادوستی ودشمنی درراه خداصبر،حلم، توکل و رضاوپاره ای نیز مربوط به حوزه رفتارآدمی اند مانند انفاق احتمام به نمازاحسان به دیگران خودداری ازگناهان و........

این که معارف نظری خاص مانندفقاهت دراین صفات مختلف نفسانی ورفتارهای شخصی انسان می توانددرایمان اخرینی وتشبیت وتکمیل آن موثرباشدمنافاتی بااین حقیقت نداردکه ایمان به نوبه اینکه انجام عمل صالح رافراهم می آوردوموجبات پیدایش بسیاری از صفات وملکات نیکوی نفسانی پیدایش برخی معارف نظری درانسان می گردد.زیرامیان حوضه های سه گانه وجود آدمی تأثیر و تأثرمتقابل برقراراست. بنابراین ایمان به عنوان یک حالت نفسانی روشنگرهم برروی دیگرتاثیرمی گذاردوهم ازآن تاثیرمی پذیرد(دربیانی رساتر آرامش واطمینان خاطردرپرتوزندگی با ذکرویادخدا قابل تحصیل است) ایمان زمینه سازعمل وشرط لازم آن است وسهولت یادشروری عمل صالح به شدت ضعف ایمان انسان بستگی داردومتقابلاًعمل صالح وتکرارآن به تعمیق وافزایش آن مردم می رساندواین هردوبه نوبه خودآمدن ملکات اخلاقی که باعث صدوراعمال صالحه می شود.غایت و نهایت همه آثار وبرکات وفواید ایمان رستگاری مومنان است وچه پایانی ازاین خوش تر.خداوند می فرمایند"ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را بر تجاراتی راه نمایم که شماراازعذاب دردناک میرهاند به خدا و فرستاده اوبگروید و در راه خدا با مال وجانتان جهادکنیداین گذشت وفداکاری اگربدانید برای شما بهتراست".


منبع : http://nahadlibrary.blogfa.com/post/17